کنترلِ سیاسیِ خانواده
2 ژوئن 2021
تأملی بر سیاست جنسیتی و شیوه‌های نقد آن
2 ژوئن 2021

جنسیت، اجبار و امکان‌های مقاومت

 

حامد شهیدیان

ترجمه: آزاده شکوری


  • زمانی که جمهوی اسلامی استحکام یافت، سیاست جنسیتی‌اش نشان دهنده شکل‌گیری مثلث مردسالاری بود که در آن، اسلام، مردسالاری و دولت اسلامی به لحاظ اجتماعی و سیاسی یکدیگر را تقویت می‌کنند
  • مشارکت سیاسی زنان در سیاست جمهوری اسلامی در بهترین حالت تنش‌زا است به ویژه به این دلیل که سکسوالیته و خانه‌داری باعث محدودیت‌هایی برای مشارکت سیاسی زنان می‌شود

هدف من در این جا ردیابی سیاست جنسیتی در ایران است از آن جهت که نقشی متقابل میان ایدئولوژی‌ها و شرایط اجتماعی ـ تاریخی بازی می‌کند. تغییرات در روابط جنسیتی در زمان پهلوی، به ویژه بعد از اصلاحات ارضی در دهه ۱۹۶۰، نظام مردسالار در ایران را از مردسالاری خصوصی به مردسالاری عمومی تغییر داد؛ در نتیجه برخی از زنان دسترسی روزافزونی به بخش‌های رسمی اقتصاد، آموزش، سیاست (با تمام محدودیت‌های سیاست رسمی در زمان شاه) و جایگاه حقوقی بهتری یافتند. هدف مردسالاری عمومی به تدریج و گام به گام این بود که مرکز کنترل جنسیت را از حوزه خصوصی به حوزه عمومی تغییر دهد. از این رو مردان، به رغم برخی محدودیت‌ها بر قدرت‌شان در طلاق و چندهمسری، وضعیت خود را به عنوان رییس خانواده حفظ کردند. تقسیم کار در خانه تنها تا حدی تغییر یافت و زنان هم وظایف شغلی و هم وظایف خانه را برعهده داشتند. گرچه زنان حق رأی به دست آوردند اما قلمروهای سیاسی به شدت تحت کنترل حکومت باقی ماند. همچنین سازمان‌های مستقل زنان جای خود را به سازمان دولتی زنان ایران دادند. تغییر روابط جنسیتی، قلمرو سکسوالیته را نیز تغییر داد. تعامل عمومی زوج‌های غیرمتاهل، تا حدی مشروعیت یافت، به ویژه در میان خانواده‌های تحصیل کرده و شهری که از دیدارها و ملاقات آن‌ها به عنوان پیش درآمدی به ازدواج استقبال می‌کردند. با این همه معیارهای دوگانه تداوم یافت و روابط جنسیتی نوپا، زنان را نسبت به شکل‌های متفاوت تخطی‌های جنسی در حوزه عمومی آسیب پذیرتر کرد. خشونت مردان علیه زنان نیز پابرجا ماند اما گزارشی از آن داده نشد.

تغییر روابط جنسیتی، منبع بحران جنسیتی بود زیرا نوعی عدم اطمینان و ابهام را در زنان و مردان درباره زیستن در میان باورها، اعمال و روابط تازه ایجاد کرد. این بحران حتی به صورت جدی‌تر و مخرب‌تر برای روحانیون شیعه رخ داد ـ احساس تقدیری که من قبلاً در کتابی با نقل قول از ییتس بیان کردم: «امور از هم می‌پاشد و نمی‌توان مرکز را حفظ کرد». در پی اصلاحات در دهه شصت، روحانیون احساس می‌کردند که نقش عمومی آن‌ها بیشتر به حاشیه رانده شده است و تغییرات در روابط جنسیتی را تهدیدی برای خانواده اسلامی و نظام اخلاقی به شمار می‌آوردند. به سخن دیگر، پیامدهای تغییرات در روابط جنسیتی را باید نه تنها در تغییرات واقعی بلکه در معانی نمادین آن نیز در نظر گرفت. در نگاه اسلام‌گرایان، ایران در زمان پهلوی در همان مسیر جوامع غربی قرار داشت. زنان هم‌زمان تجسم بی‌دینی در خارج و هرج و مرج در داخل ایران بودند. پس تأثیر بی‌واسطه و پیامدهای آتی تغییر شکل مردسالاری مهم بود. در این معنا، انقلاب اسلامی تلاشی بود برای ممانعت از آینده، آن هم با حفظ اقتدار اسلام و رهایی ایران از «فسادی» که اسلام‌گرایان در جامعه رو به تباهی می‌دیدند.

 

اسلام‌گرایان به دنبال محیطی بودند که زنان بتوانند از فریب مردان در امان باشند. تبدیل ساختار مردسالارانه به نظام خصوصی قبلی باعث ایجاد خانواده هماهنگ و سازگار می‌شد که به زنان این فرصت را می‌داد تا به وظایف خود در قبال جامعه عمل کنند و این کار را با ایجاد زندگی خانوادگی آرام و القا ارزش‌های مناسب در نسل جدید به انجام می‌رساندند.

اسلام‌گرایان در اصل مخالف حق رأی زنان و مشارکت سیاسی آن‌ها بودند، اما در نهایت لزوم حضور اجتماعی زنان را دریافتند. ایدئولوژی‌پردازان اسلام‌گرایی نظیر شریعتی، رهبران مجاهدین و مطهری زنان را دعوت می‌کردند تا به خاطر اسلام دست به مبارزه بزنند. زنان مسلمان در تاریخ‌سازی مشارکت می‌کردند بی‌آنکه از مسئولیت‌های خود به عنوان زن چشم پوشی کنند.

نابینایی ایدئولوژیکی چپ‌ها نسبت به جنسیت همراه شده بود با کنترل دولت پهلوی بر آزادی بیان سیاسی که مانع از پیدایش جنبش اصیل زنان شد. ارزیابی‌ها در مورد تغییرات روابط جنسیتی همراه با اهداف سیاسی بود. همان طور که حکومت پهلوی «رهایی زنان» را هدیه سلطنت معرفی می‌کرد، نقد ـ و حتی رد ـ این تغییرات مترادف با وفاداری سیاسی به مخالفان تعبیر می‌شد. پیدایش مردسالاری عمومی، نشانه افزایش وابستگی به قدرت‌های امپریالیستی بود. کنشگران سکولار و چپ، با مشاهده این منشور، مخالفت اسلام‌گرایان با تغییر مردسالاری را به نادرستی دفاع از وابستگی تفسیر کردند و ویژگی ضدزنانه نبرد اسلام‌گرایان را نادیده گرفتند.

زنان به ویژه زنان طبقه متوسط شهری فعالانه در انقلاب سال ۱۳۵۷ مشارکت داشتند اما زنان طبقات سنتی و متوسط مدرن به دنبال اهداف متفاوتی بودند. زنان اسلام‌گرا نوعی از هویت جنسیتی را ترجیح می‌دادند که با مشارکت سیاسی و اجتماعی آن‌ها در روش مدیریت جدید جامعه و بازسازی خانواده سنتی سازگار باشد. زنان متخصص طبقه مدرن به منظور مبارزه علیه تبعیض و بی‌عدالتی‌های اجتماعی در مردسالاری خصوصی و عمومی در انقلاب مشارکت کردند، اما هدف اصلی سرنگونی سلطنت بر نگرانی‌های زنان متخصص و طبقه متوسط در مورد برابری سایه افکنده بود.

با دستیابی اسلام‌گرایان به قدرت، برنامه‌ای پیچیده‌ برای بازسازی مردسالاری خصوصی آغاز شد. قانون حمایت از خانواده لغو شد؛ چندهمسری قانونی شد و طلاق در اختیار مردان قرار گرفت؛ حجاب اجباری شد و زنان با محدودیت‌های فزاینده‌ای در مشاغل مواجه شدند. قانون اساسی جدید، مادر بودن زنان را «حق انکارناپذیر» پنداشت و فرزندآوری را تبدیل به مسئولیت محوری زنان کرد. جمهوری اسلامی، نقش سرپرست زن را پذیرفت. اگرچه زنان به طور رسمی شهروند در نظر گرفته می‌شدند، اما به لحاظ قانونی کم ارزش‌تر از مردان تلقی می‌شدند و این باعث ایجاد مشکلات جدی درباره جایگاه اجتماعی ـ سیاسی آن‌ها شد، برای مثال مشکلات مربوط به ازدواج زنان ایرانی با مردان غیرمسلمان یا غیرایرانی. تبعیض‌ها بیشتر در میان زنان غیرمسلمان و غیرمذهبی بیان می‌شد زیرا آن‌ها تابع قانون اسلامی شمرده می‌شدند ـ نظام باوری که آن‌ها در آن شریک نبودند و آن‌ها را «دیگران» تلقی می‌کرد. پس ساختار دولت اسلامی درهم‌تنیده با طرد نظام‌مند زنان و مردان غیرمسلمان بود. اسلامی کردن جامعه به معنای اجبار غیراسلام‌گرایان به سازگاری و هماهنگی با قواعد اسلامی بود. حجاب اجباری، نماد سیاست جنسیتی اجباری جمهوری اسلامی و همین‌طور جایگاه مقاومت بی‌نظیر زنان بود.

اگرچه چپ‌ها مخالف اقدامات تبعیض‌آمیز نظیر محدودیت‌ها در مشاغل زنان یا قانون مجازات اسلامی بودند، اما نتوانستند به بررسی بی‌عدالتی جنسیتی در جامعه بپردازند. مبارزه با سرکوب پدرسالارانه و مردسالارانه در میان اولویت‌های چپ‌ها قرار نداشت. بسط پدرسالاری و مردسالاری عمومی، چپ‌ها را دچار مشکلات و معضلات متعددی کرد. بر طبق دیدگاه‌های سوسیالیستی درباره «رهایی زنان»، فرصت‌های شغلی و تحصیلی بیشتر باید مورد استقبال باشد اما این اقدامات آشکارا برای «رهایی» زنان در یک نظام سرمایه داری کافی نبودند. با ظهور مردسالاری عمومی، نبرد آشکار و پنهان با شکل‌های تسلط مردسالارانه نیاز به تفسیری داشت که دقیق‌تر و ظریف‌تر از تحلیل‌های دوسویه چپ‌ها (استثمار سرمایه‌دارانه زنان و سوءاستفاده امپریالیسم فرهنگی از سکسوالیته) باشد. چپ‌ها نقش «سنت گرایی» را در بازتولید نابرابری جنسیتی تشخیص دادند، اما ترس از بیگانه شدن «توده‌ها» مانع از آن شد که نقد مداوم باورها و اعمال «سنتی» را ادامه دهند. افزون بر این، به عنوان یک مساله «روبنا» انتظار می‌رفت که سرکوب جنسی بعد از شکست سرمایه‌داری، حل شود. از این رو زنان چپ، حتی زمانی که از نابرابری جنسیتی آگاه بودند، هدف خود را در ابتدا و پیش از همه، نبرد علیه استثمار طبقاتی می‌دانستند؛ انقلابی‌گری آن‌ها در رابطه با نبرد علیه سرکوب جنسی، تا آنجا مهم بود که جنگ طبقاتی را تشدید می‌کرد. بسیاری از سازمان‌های چپ در ابتدا اهمیت حملات جمهوری اسلامی به حقوق زنان را کم دست گرفتند. در پی گسترش جنبش زنان، سازمان‌های زنان آشکارا و پنهان در ارتباط با گروه‌های چپ شکل گرفتند، اما هدف اصلی این سازمان‌ها تشویق و حمایت از سازمان‌های اصلی بود.

زمانی که جمهوی اسلامی استحکام یافت، سیاست جنسیتی‌اش نشان دهنده شکل‌گیری مثلث مردسالاری بود که در آن اسلام، مردسالاری و دولت اسلامی به لحاظ اجتماعی و سیاسی یکدیگر را تقویت می‌کنند. این مثلث مردسالاری به هیچ وجه بر مجموعه‌ای واحد و ایستا از سیاستگذاری‌ها دلالت نمی‌کند. تغییر سیاست جنسیتی جمهوری اسلامی از طردگرایی تا سیاست تفکیک جنسیت و بعدها حمایت برخی از دولتمردان جمهوری اسلامی از «فمینیسم اسلامی» نشان می‌دهد که این مثلث مردسالاری می‌تواند با مجموعه‌ای از سیاستگذاری‌های جنسیتی هماهنگ باشد اما طردگرایی، تفکیک جنسیتی و اسلام‌گرایی زنان اصلاح طلب همگی در چارچوب اسلام و دولت اسلامی عمل می‌کنند. در ضمن، روابط جنسیتی اسلامی، ساختار مردسالارانه را حفظ می‌کنند، هرچند که ترجیح آن‌ها برای مردسالاری خصوصی یا عمومی متفاوت است. تحلیل جنسیتی اسلامی، جهان را به مثابه یک نظام هدفمند فرض می‌کند. جنسیت افراد با نقش‌های از پیش تعیین شده مشخص شده است. این نقش‌ها برای زنان و مردان متفاوت هستند اما مکمل یکدیگرند. سکسوالیته نقش مهمی را در ایجاد یک جهان هماهنگ و سازگار بازی می‌کند. صمیمیت باعث افزایش سعادت و آرامش در خانواده و از آن مهم‌تر، باعث بازتولید انسان‌های سالم می‌شود. به این ترتیب، غایت‌شناسی جنسیت میان سکس، جنسیت و سکسوالیته پیوند ایجاد می‌کند. رسالت دولت اسلامی، ایجاد شرایط مناسب برای زنان و مردان در انجام وظایف مقدسشان است. از آن جا که خانواده به عنوان جامعه در مقیاس کوچک در نظر گرفته می‌شود، جمهوری اسلامی «تقویت خانواده» را مهم می‌دانست یعنی تاکید بر اولویت نقش خانواده برای زنان و تضمین موقعیت مردان به عنوان سرپرستان خانوار.

هویت‌های جنسیتی و از پیش تعریف شده دارای مدل‌های سفت و سختی از بیان خصوصی و عمومی هستند. ظاهر مردان و زنان مسلمان برای ایدئولوگ‌های جمهوری اسلامی مهم است زیرا یک جامعه اسلامی باید دارای ویژگی‌های متمایز باشد. رفتار و نگاه جنسیت آرمانی نیز نوعی هرم جنسیتی را ایجاد می‌کند. در این سلسله مراتب، مردان مذهبی بالاترین جایگاه را اشغال می‌کنند یعنی هرچقدر مردان از این مردان آرمانی دورتر باشند، جایگاه آن‌ها نیز نازل‌تر خواهد بود، اما زنان دارای یک وضعیت مبهم هستند. در مجموع، آن‌ها دارای حقوق و قدرت کمتری از مردان هستند اما زنان مسلمان به ویژه زنانی که دارای قدرت سیاسی هستند می‌توانند قدرت قابل توجه و گسترده‌ای بر دیگران و حتی مردان غیرمسلمان داشته باشند.

اجبار به شیوه‌های مختلف مولفه اجتناب‌ناپذیر سیاست جنسیتی دولت اسلامی بوده است. تقویت دوباره قدرت مردان در خانواده، خشونت خانوادگی و به طور خاص بدرفتاری با همسر را توجیه کرده است. افزون بر این، تحمیل باور سفت و سخت اسلام‌گرایان از جنسیت بر یک جمعیت نامتجانس که شامل گروه‌های مختلفی از مسلمانان، غیرمذهبی‌ها و غیرمسلمانان می‌شود، بدون اجبار آشکار غیرممکن بود. ایران پساانقلاب صحنه نزاع‌ میان اسلام‌گرایان و عموم مردم بر سر موضوعات اصلی حقوق بشر و آزادی دموکراتیک و جزئیات ظریفی نظیر پوشیدن عینک آفتابی یا آرایش یا تعامل میان زنان و مردان بوده است. حجاب به طور خاص تبدیل به میدان نبرد شده است. زنان با پوشیدن لباس‌های رنگارنگ و پیروی از مدهای تازه در برابر لباس‌های سختگیرانه رژیم مقاومت کرده‌اند. اگرچه ابهام قانون اسلامی درباره «حجاب مناسب»، امکان‌هایی را برای اجرای «رفتار جنسیتی مناسب» به وجود می‌آورد، این امر زنان را در موقعیت آسیب‌پذیری قرار می‌دهد زیرا تعریف «لباس قابل قبول» می‌تواند تغییر کند. به ویژه در زمان بحران‌های سیاسی یا اقتصادی، جمهوری اسلامی از این ابهام برای افزایش فشار بر زنان به مثابه نماد قدرتش استفاده کرده است.

 

 

اشتغال و تحصیل زنان

اگرچه رویکرد طردکننده جمهوری اسلامی در ابتدا در پی این بود که زنان را از حوزه عمومی خارج کند، واقعیت‌های سیاسی ـ اقتصادی رژیم را مجبور به پذیرش سیاست تفکیک جنسیتی کرد. زنان حضور خود را در عرصه عمومی حفظ کردند اما به طور فزاینده در فضاهایی حضور داشتند که مختص زنان بود. نتایج این سیاست در شغل و الگوهای آموزشی زنان از زمان ظهور دولت اسلامی کاملاً آشکار هستند. زنان بر مبنای فرض‌های جمهوری اسلامی درباره تفاوت‌های طبیعی جنسیت‌ها، برای چند سال از حوزه‌های مطالعاتی خاص منع شدند، حوزه‌های مطالعاتی که برای طبیعت زنان و نقش خانوادگی زنان نامناسب پنداشته می‌شد. مقاومت زنان در نهایت حکومت را وادار کرد تا این محدودیت‌ها را بردارد اما سیاست آموزشی رژیم همچنان باقی ماند یعنی تربیت کارکنان زن برای خدمت به زنان در جامعه ای که تفکیک شده است. این تاکید منجر به افزایش حضور زنان در رشته‌های معینی نظیر تربیت معلم و علوم پزشکی شد.

نرخ بی‌سوادی برای زنان ۱۵ سال یا بیشتر، ۳۰ درصد و ۱۶.۳ درصد برای مردان ۱۵ سال یا بیشتر بود. به دلیل افزایش دسترسی به آموزش، نرخ بی‌‌سوادی در میان زنان ۱۵ تا ۲۴ سال، ۸.۲ بود. نرخ بی سوادی برای پسران در همین سن، ۳.۷ بود (این داده‌ها تنها بازتاب دهنده جمعیتی است که می‌تواند به فارسی بنویسد و بخواند. اقلیت‌های قومی در ایران اجازه ندارند به زبان مادری آموزش ببینند).

تغییرات مداوم اما با ثبات را می‌توان در آموزش زنان در سطوح پیش‌دانشگاهی و دانشگاهی ردگیری کرد. ثبت نام زنان در مدارس ابتدایی در سال ۱۹۹۶، ۴۷ درصد در مقایسه با ۳۸ درصد در سال ۱۹۷۵ بود. در سطح متوسطه، ثبت نام ۲۸ درصد در ۱۹۷۵ و ۲۷ درصد در۱۹۹۰ باقی ماند اما تا ۳۶ درصد در سال۱۹۹۶ رشد کرد. بستن مدارس مختلط تأثیر منفی بر آموزش فنی و کشاورزی زنان گذاشت.

تفاوت‌های جنسیتی در مناطق روستایی یا در استان‌های فقیر افزایش داشت. برای مثال، گرچه دختران و پسران در مناطق روستایی دارای شانس مشابهی برای دریافت آموزش ابتدایی هستند اما دختران روستایی دارای فرصت‌های محدودی برای تحصیل در رشته‌های فنی یا کشاورزی هستند. استان‌های فقیر و عمدتاً قومی غالباً فرصت‌های آموزشی محدودی برای زنان دارند. در تمام استان‌های قومی [با اکثریت جمعیت غیرفارس]، نرخ باسوادی زنان پایین‌تر از مردان است و غالباً به نحو چشمگیری زیر نرخ ملی قرار دارد.

اکثریت زنان در آموزش عالی در مقاطع کارشناسی و تحصیلات تکمیلی ثبت نام کرده‌اند در حالی که درصد بالاتری از مردان در رشته‌هایی ثبت نام کرده‌اند که فوق دیپلم ارائه کرده‌اند. علوم پزشکی جمعیت بالایی از زنان را جذب کرد که در اواسط دهه ۱۹۶۰ بیش از نیمی از ثبت نام حوزه پزشکی را تشکیل می‌داد. حکومت تلاش می‌کند کارکنان مراقبت بهداشتی ماهر و کافی را برای ارائه دادن خدمات به زنان ایجاد کند.

مشارکت کلی نیروی کار زنان در جمهوری اسلامی، کاهش داشته است. در سال ۱۹۷۶، زنان ۱۰ سال و بالاتر ۱۳.۷۷ درصد از نیروی کار را تشکیل می‌دادند. در سال ۱۹۸۶، این درصد به ۹ درصد کاهش یافت. طی این دوره ـ در پی تغییرات انقلابی و جنگ طولانی ـ اشتغال مردان به ۲.۸ درصد افزایش یافت. در سال ۱۹۶۶، زنان ۱۲ درصد از کارگران ۱۰ سال به بالا را تشکیل می‌دادند یعنی ۱۱.۳ درصد در مناطق شهری و ۱۳.۴ درصد در مناطق روستایی. زنان تنها در مناطقی کار می‌کردند که اسلام مناسب می‌پندارد یعنی سازگار با توانایی‌های فیزیکی و روانشناسی یا در حوزه‌هایی که جنسیت بر عملکرد تأثیر نمی‌گذارد. کار زنان نباید با مسئولیت‌های خانوادگی آن‌ها در تضاد باشد.

افزایش مشارکت زنان در کار خانگی بدون دستمزد منجر به کاهش قابل ملاحظه اشتغال زنان در مناطق روستایی شد. بیکاری زنان روستایی از ۶ درصد در سال ۱۹۷۶ به ۳۰ درصد در سال ۱۹۸۶ افزایش یافت. در سال ۱۹۹۱، نرخ بیکاری برای زنان روستایی بیش از ۲۸ درصد بود (در مقایسه با ۱۰ درصد برای مردان) و تقریباً ۲۲ درصد برای زنان شهری (در مقایسه با ۹ درصد برای مردان).

در اقتصاد شهری، هرچقدر بازار به سمت کار تخصصی حرکت کند، فرصت‌های کمتری برای زنان فقیر شهری و روستایی وجود دارد. در حالی که کارگران ماهر بخش صنعتی سهم اندکی از اشتغال را دارند، کارمندان حکومت به ویژه معلمان بالاترین نرخ اشتغال را در میان زنان شاغل دارند.

مشارکت سیاسی

مشارکت سیاسی زنان در سیاست جمهوری اسلامی در بهترین حالت تنش‌زا است به ویژه به این دلیل که سکسوالیته و خانه‌داری باعث محدودیت‌هایی برای مشارکت سیاسی زنان می‌شود و می‌تواند تصمیم آن‌ها را زیر سوال ببرد. جمهوری اسلامی در زمان جنگ، زنان طبقه متوسط و پایین را در «سیاست خیابان» به ویژه در استفاده از «احساسات آن‌ها» برای به دست آوردن حمایت برای جنگ علیه عراق بسیج کرد. رژیم اسلامی شمار محدودی از زنان را در سیاست رسمی مشارکت داده است که شمار قابل توجهی از آن‌ها خویشاوندان دولتمردان جمهوری اسلامی هستند. تعدادی از سازمان‌های غیرانتفاعی بعد از کنفرانس پکن در سال ۱۹۹۵، به وجود آمدند، اما بسیاری از این سازمان‌ها با حمایت دولت ایجاد شده‌اند و کنشگران درباره استقلال و آزادی عمل این سازمان‌ها دل‌نگران هستند.

اما زنان همچنین میدان نبرد خود را در جمهوری اسلامی یافته‌اند. به رغم محدودیت‌های جمهوری اسلامی، نرخ سواد در میان زنان شهری افزایش یافته است. زنان در اقتصاد و سیاست فعال باقی مانده‌اند و برای حقوق قانونی خود مبارزه کرده‌اند. یکی از محققان و کنشگران فمینیست می‌نویسد: «زنان ایرانی به نوعی از خودآگاهی رسیده‌اند که در تاریخ ما بی‌سابقه است». اغراقی در این گفته وجود ندارد. موضوعاتی که زنان در حوزه‌های فرهنگی و سیاسی مطرح کرده‌اند بازتاب دهنده این آگاهی است. مقامات جمهوری اسلامی و مخالفان، اگر قرار باشد که جدی گرفته شوند، باید خواست‌های زنان را در نظر بگیرند یا حداقل چنین ادعا کنند. تمام بخش‌های حکومت اهمیت رأی و حمایت زنان را درک می‌کنند. زنان نیز تا حد زیادی دریافته‌اند که یک نیروی اجتماعی هستند، گرچه شیوه‌های روشنی برای استفاده از این قدرت به نفع خودشان تعیین نکرده‌اند. البته این تعجبی ندارد زیرا «قدرت زنان/دختران چیزی جدید و جدی است که ما قبلاً آن را تجربه نکرده‌ایم».

زنان به ویژه زنان طبقه متوسط شهری از همان آغاز در برابر سیاست‌های جنسیتی جمهوری اسلامی مقاومت کرده‌اند. حکومت اسلامی مجبور شد سیاست طرد را تغییر دهد و به سیاست تفکیک جنسیت متوسل شود. تلاش‌های جمهوری اسلامی برای ایجاد «زن جدید ایرانی مسلمان» براساس اصول اخلاق اسلامی و شریعت چندان موفق نبود. سکسوالیته و زناشویی دگرجنسگرای اسلامی به این معنا که زنان و مردان «پرهیزکار» سکسوالیته خودشان را تنها در درون حدود زناشویی بیان کنند محقق نشد. مردان و زنان از مرزهای سکسوالیته ممنوع عبور کردند و می‌کنند. مردان به منابع کافی برای روابط جنسی «قانونی» و «غیرقانونی» دسترسی دارند، یعنی از طریق روابط پنهان یا شیوه‌های قانونی دسترس‌پذیر نظیر ازدواج موقت و ازدواج‌های دائمی متعدد. زنان نیز می‌توانند از این مرزها عبور کنند به ویژه در شرایط مطلوبی نظیر زمانی که «والدین فهمیده‌ای» دارند. آنها از این حمایت می‌کنند که دخترشان دوست پسر داشته باشد یا دوستی که بتواند برای آن‌ها مکان امنی برای ملاقات آماده کند. به طور مشابه، تاکید اسلام‌گرایان بر دگرجنسگرایی به مخاطره افتاده است.

حکومت اقدامات اجباری را برای اسلامی کردن جنسیت در عرصه عمومی و خصوصی، برای محدود کردن تعامل مردان و زنان و ترویج «مادر بودن مسلمان» به عنوان مدلی برای زنان ایرانی به کار می‌برد. افراد مجبور هستند که به این معیارها در عرصه عمومی پایبند بمانند اما بسیاری با این قوانین مخالف هستند و از آن‌ها در حوزه خصوصی اجتناب می‌کنند. اگرچه بدون تردید تلقین دائمی، نشانه‌های خود را بر جنبه‌های روابط جنسیتی در ایران پساانقلاب برجا گذاشته است، بسیاری از زنان طبقه متوسط و تحصیل کرده شهری، به صورت تشریفاتی از این معیارها پیروی می‌کنند و نه از روی اعتقادات واقعی و صادقانه. این دوگانگی زندگی عمومی و خصوصی نشان دهنده بحران مشروعیت ایدئولوژیکی جمهوری اسلامی است. ایدئولوژی جنسیتی دردسرساز جمهوری اسلامی در دو واکنش زنان آشکار می‌شود. اولی مربوط به بازتفسیر زنان اسلام‌گرای اصلاح طلب از قوانین اسلام است، روندی که به عنوان «فمینیسم اسلامی» شناخته می‌شود. دومی مربوط به تلاش‌های انضمامی و نوپا برای بیان روابط جنسیتی بر مبانی سکولار است.

عبارت «زنان اصلاح‌طلب مسلمان» اشاره به گروه نامتجانس با رویکردها و دستور کارهای مختلف دارد. مسلمانان مذهبی در کنار غیرمذهبی‌ها، سکولارها و حتی خداناباوران کار می‌کنند، اما این علایق گوناگون در این باور مشترک هستند که زنان ایرانی باید خواست‌های خودشان را در چارچوب سیاسی و حقوقی اسلامی بیان کنند. زنان اصلاح‌طلب اسلام‌گرا، مجموعه‌ای از اصلاحات را برای افزایش حمایت قانونی و حقوقی از زنان در خانواده و جامعه و افزایش سهم زنان در آموزش، اشتغال و سیاست را پیشنهاد دادند، اما این اصلاح‌طلبان بسیاری از موضوعات جنسیتی بنیادی را حل ناشده رها کرده‌اند. زنان اصلاح‌طلب در عوض شرایط بهتر برای زنان شاغل، تقسیم کار جنسیتی سنتی کمتر سفت و سخت را پیشنهاد می‌کنند و زنان خانه‌دار را تشویق می‌کنند تا به قواعد خانواده خودشان احترام بگذارند و نه این که خانه‌داری تحمیل شده را به چالش بکشند. زنان اصلاح‌طلب مسلمان عمدتاً بر مسائلی تمرکز دارند که زنان شاغل و طبقه متوسط را تحت تأثیر قرار می‌دهد. نگرانی‌های زنان طبقه کارگر به ندرت در تحلیل‌های آن‌ها بازتاب داشته است. نسبی‌گرایی فرهنگی که به ویژه مورد قبول زنان اصلاح‌طلب در حکومت اسلامی است، بسیاری از محدودیت‌های فرهنگی و سنتی را دست نخورده باقی می‌گذارد که بر روابط جنسیتی تأثیر می‌گذارند (برای مثال حقوق فردی، حجاب، آزادی جنسی و ترجیح‌های جنسی).

تداوم بحث درباره جنسیت و سکس منحصراً در بافت زندگی زناشویی، و پیش فرض خانواده دگرجنسگرا به عنوان سنگ بنای جامعه، تجربه‌ها و روابط جنسی گوناگون را محدود می‌کند. در ضمن، زنان اصلاح‌طلب اسلام‌گرا با باقی ماندن در محدوده‌های دولت اسلامی، عملاً زنان ایرانی را معادل با زنان مسلمان می‌گیرند و انقیاد غیرمذهبی‌ها و غیرمسلمانان را به قواعد اسلامی تداوم می‌بخشند. در مجموع، جنبش زنان اصلاح‌طلب، جنبش بحران‌محور است که به طور بنیادی مردسالاری را به چالش نمی‌کشد.

اجتماع مومنان یا امت، بنیان جامعه اسلامی را تشکیل می‌دهد. متکلمان مسلمان در این مورد که چگونه باید بر چنین «اجتماعی» حکومت کرد، هم‌رای نیستند. در حالی که برخی در پی انطباق کامل با اسلام و پیروی کامل از آن به گونه تجسم یافته در عصر پیامبر هستند، برخی دیگر تفاوت آرا را می‌پذیرند، اما هر دو رویکرد در این باور بنیادی به مقدس بودن چارچوب اسلام مشترک هستند. حتی رتوریک اصلاح‌طلبانه ایدئولوگ‌های مسلمان نظیر محمد خاتمی، قوانین اسلام را فراتر از نقد و نکوهش می‌پندارند. پس تنوع تفاسیر تنها برای تفسیر‌های اسلامی رقیب صادق است. در هر دو مورد، امت اسلامی ـ امتی بر مبنای نقض‌ناپذیر اسلام ـ برای جامعه اسلامی بنیادی باقی می‌ماند. غیرمذهبی‌ها و غیرمسلمانان از کنترل سیاسی و اجتماعی طرد شده‌اند.

کنشگران سکولار و جوانان ایرانی، قواعد غیردموکراتیک چنین اجتماعی را مورد اعتراض قرار داده‌اند. تضاد میان ارزش‌ها و سبک زندگی جوانان و قواعد اسلامی منجر به پیدایش «جرائم فرهنگی» شده است. همچنین اعمالی ممنوع شده‌اند که از معیارهای رفتاری منحرف می‌شوند و غالباً تنها به نحو مبهم تعریف شده‌اند. نظارت بر فعالیت‌های روزمره با مجموعه‌ای از رفتارها ارتباط دارد که شامل استفاده از لوازم آرایشی، مصرف الکل و مواد مخدر و تعامل میان زنان و مردان است. تنش به ویژه در میان جوانان طبقات متوسط و بالا آشکار است که از سرمایه فرهنگی و اقتصادی انباشته شده خانوادگی بهره می‌برند، اما این تضاد در طبقات پایین تر نیز مشهود است. تحولات پساانقلابی در برخی موارد شکاف میان انتظارات طبقات پایین‌تر و آلترناتیوهای اسلامی را برجسته کرده است و نه اینکه از آن کاسته باشد. در محل کار، زندگی خصوصی، بازنمایی عمومی خود، به چالش کشیدن هنجارهای جنسیتی و ارزش‌های جنسی، در تمامی این حوزه‌ها، زنان و مردان عادی نوعی مقاومت را در برابر نظم مسلطی نشان داده‌اند که فراتر از چیزی می‌رود که اصلاح طلبان مسلمان بیان کرده‌اند.

سیاست مخالفت سکولار که آرام اما پیوسته است از طریق شکاف‌های جامعه دوگانه گسترش یافته است. به رغم موانع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، زنان کنشگر سکولار، اجتماعاتی را برای پیگیری اهداف عملی و نظری تشکیل داده‌اند مثلا برگزاری جشن برای روز جهانی زن، سازماندهی انجمن‌ها، نبرد برای اصلاحات در سیاست‌های جنسیتی، تشکیل گروه‌های مطالعاتی یا اداره انتشارات کوچک. این تلاش‌ها همچنین الهام بخش گرایش‌هایی برای بازبینی در سیاست فرهنگی و فرهنگ سیاسی چپ‌ها شده است. این بازخوانش‌ها، الهام‌بخش ارزیابی‌های تازه از فرهنگ ایرانی، جامعه مدنی، حقوق فردی و اولویت‌های سیاسی بوده است. این سخن به این معنا نیست که این بحث‌ها بیان روشنی یافته‌اند؛ بسیاری از این بحث‌ها همچنان مناقشه‌برانگیز هستند و بسیاری از آن‌ها در مراحل ابتدایی قرار دارند. همچنین بحث‌ها و تفاوت‌های آرای جدی وجود دارد. در حال حاضر، نزاع اصلی در میان کنشگران سکولار مربوط به آینده جمهوری اسلامی است. برخی جانب احتیاط را می‌گیرند، گام‌های کوچکی که موضع اصلاح‌طلبان را در برابر مخالفان تقویت می‌کند، در حالی دیگران به سیاست رادیکال‌تری پایبند هستند که در نهایت نظام اسلامی را به کلی بر می‌اندازد.


لینک دانلود سومین گاهنامه اسپکتروم « سیاست، جنسیت و سکسوالیته»

این مقاله ترجمه متن زیر است:

Shahidian, Hammed (2002). Women in Iran, Gender Politics in the Islamic Republic. London: Greenwood Press, pp. 263-272.

به اشتراک بگذارید