این مجموعه مقاله به قلم شیوای شکوفه دزفولی به مناسبت روز جهانی محیط زیست در ماچولند منتشر میشود.
شکوفه دزفولی، هنرمند تجسمی و کنشگر در زمینه محیط زیست و اکوفمینیسم، ساکن امریکا و تحصیلکرده در رشتهی هنرهای تجسمی از دانشگاه کلرادو بولدر است و مفاهیم مهاجرت، جنسیت و طبیعت، و درهم آمیختگی این موضوعات چارچوب اصلی کار هنری و پژوهش او را تشکیل میدهد.
آیا شما فردی هستید که به محیط زیست و شرایط کرهی زمین اهمیت میدهید و تلاش میکنید که شیوهی زندگی و عادتهای خود را به سمت سازگاری با محیط زیست تغییر دهید؟ آیا همزمان به برابری جنسیتی تمامی افراد در هر جایی از طیف جنس و جنسیت اعتقاد دارید؟ آیا در کل فکر میکنید که با تمام موجودات زنده باید با احترام و مهربانی رفتار شود؟ اگر پاسخ به این سوالها «بله» است، احتمالاً شما یک اکوفمینیست هستید!
در دههی هفتاد میلادی همزمان با موج دوم فمینیسم و همینطور شکلگیری جنبش سیاستهای سبز(۱)، فمنیست اهل فرانسه، فرانسواز دوبون(۲)، تئوری اکوفمینیسم یا بومفمینیسم را برای اولینبار مطرح کرد و توانست نظر فعالان محیط زیست، فمینیستها و فعالان صلح را به خود جلب کند. اکوفمینیسم همچون هر جریان اجتماعی دیگری از زمان اولیه شکلگیری خود تا به امروز تغییرات زیادی داشته و شاخههای متفاوتی به خود گرفته ولی به صورت کلی میتوان گفت که دربارهی پدیدههایی بحث میکند که جامعهی معاصر را به صورت مشترک در زمینهی برابری جنسیتی و حفاظت از محیط زیست تحت تاثیر قرار میدهند. اکوفمینیسم عناصر جریان فمینیسم و جنبش محیط زیستی را به هم پیوند میدهد و همزمان هردوی این جریانات را به چالش میکشد.
شاید اینطور به نظر برسد که اکوفمینیسم تنها یک جریان فمینیستی است که به کره زمین و محیط زیست هم اهمیت میدهد ولی اکوفمینیسم چیزی فراتر از این موضوع است. تئوری اکوفمینیسم با بکارگیری فمینیسم اینترسکشنال(۳) یا فمینیسم متقاطع، توجه ما را به ارتباط موجود بین تسخیر طبیعت و سرکوب زنان و دیگر گروههای به حاشیه راندهشده جلب میکند. با بررسی و درک چگونگی شکلگیری الگوهای چیرگی انسان بر طبیعت و حیوانِ غیر انسان، میتوانیم شاهد شباهتهای ریشه ای این الگوها با الگوهای تسلط مرد بر زن، تسلط سفیدپوستان بر سیاهپوستان یا به صورت کلی کنترل و تسلط گروه غالب جامعه بر گروههای اقلیت جامعه باشیم. بنابر این اعتقاد، رسیدن زنان و گروههای اقلیت به برابری، بدون رهاسازی طبیعت و حیوانات از تخریب و سوءاستفاده امکانپذیر نخواهد بود.
فمینیسم، آنطور که در نظریهی روابط بینالملل و به طور کلی تعریف می شود، تلاش میکند تا حقوق زنان را در یک دنیای مردسالارانه و زنستیز بدست بیاورد، یا اگر به مسائل محیط زیستی میپردازد این اتفاق در اجتماعی رخ میدهد که رشد صنعتی و در پی آن، تخریب طبیعت، ارزش محسوب میشود؛ ولی سوال اصلی که در اکوفمینیسم مطرح میشود این است که اصلا چطور شد که جامعه به این صورت شکل گرفت؟ آیا شباهتی که در رفتار جامعه ی مردسالار نسبت به زنان و نسبت به طبیعت و حیوانات دیده میشود، تصادفی است، یا ریشه در ذهنیتی دارد که هر دو گروه را یکسان، ضعیف و قابل کنترل می پندارد؟
برای پاسخ دادن به این سوال ها باید با دو مفهوم آشنا باشیم، یکی مفهوم «سلسله مراتب ارزشی»(۴) و دیگری «دوگانهانگاری متقابل»(۵). ممکن است در ظاهر این دو مفهوم کمی پیچیده بنظر بیایند، پس بیایید اول به صورت خلاصه این دو مفهوم را تعریف کنیم:
«سلسله مراتب ارزشی» نوعی فرهنگ است که عقیده دارد که بعضی گروههای اجتماع به صورت ذاتی نسبت به گروههای دیگر برتری دارند. برای مثال، در بیشتر فرهنگها، انسان بالاتر و برتر از حیواناتِ غیر انسان دیده میشود. مفهوم دوم یا همان «دوگانهانگاری متقابل» تفکریست که اعتقاد دارد که بعضی گروهها نه تنها به صورت ذاتی و نهادی با گروههای دیگر متفاوت هستند بلکه در مقابل و در تضاد با یکدیگر هم قرار دارند. مثلاً در خیلی از فرهنگها زن و مرد به عنوان دو جنسیت مقابل یا مخالف هم دیده میشوند، در صورتیکه در واقعیت جنسیت یک طیف است و آنچه «زن» و «مرد» مینامیم دو سر این طیف. یا در خیلی از فرهنگها بخصوص فرهنگهای غربی، طبیعت و تمدن، مجزا از یکدیگر و حتی در مقابل هم تعریف میشوند. در «دوگانهانگاری متقابل» همیشه ارزش و قدرت بیشتری برای یکی از دو گروه در نظر گرفته میشود.
اکوفمینیستها در تلاش هستند که نشان بدهند که این دو تفکر سلسهمراتبی و دوگانهانگاری در دنیای مردسالار و انسان محور، ظلم و سرکوب موجود بر زنان، حیوانات و طبیعت را توجیه میکند. جامعه ی مردسالار، زن و طبیعت را به یکدیگر تشبیه میکند، آنها را در مقابل مرد و تمدن قرار میدهد و به این وسیله سرکوب و ظلم گروه دوم را بر گروه اول موجه نشان میدهد. در این میان، جریان اکوفمینیسم شکل دیگری از نظام اخلاقی و ارزشی را تعریف میکند که در آن، انسانها را فارغ از جنسیتمان، جزوی از طبیعت و در ارتباط مستقیم با محیط زیست خود میبیند. احساس یگانگی با طبیعت و توجه و دلواپسی برای محیط زیست و تمام موجودات زنده بر روی کره زمین بخشی از نظام ارزشی اکوفمینیسم است.
مورد دیگری که اکوفمینیسم نظر ما را به آن جلب میکند این حقیقت است که بحران تغییرات آب وهوایی که در حال حاضر با آن مواجه هستیم، همهی ما را به یک اندازه و به یک شکل تحت تاثیر قرار نمیدهد. براساس تحقیقات سازمان ملل متحد، زنان ۸۰٪ از افرادی را تشکیل میدهند که مورد آسیب بحرانهای محیط زیستی قرار میگیرند. برای مثال در بیشتر جوامع بومی و روستایی دنیا، وظیفهی یافتن آب آشامیدنی خانوادهها برعهدهی زنان است، که خشکتر شدن زمینها و طولانیتر شدن فصل خشکی، کار را برای این زنان بسیار سختتر می کند. این مسئله تنها شامل جوامع روستایی نیست؛ در همهی دنیا، زنان و گروههای اقلیت به خاطر قدرت اقتصادی کمتر و دسترسی پایینتر به آموزش، بیشترین ضربه را در سوانح طبیعی، که نتیجهی بحران تغییرات آب و هوایی هستند، به خود میبینند.
ناعدالتی به زنان و اقلیتها تنها به این موارد محدود نمیشود؛ قوانین سیستم بهداشت و درمان در جوامع مردسالار توسط مردان نوشته می شود و زنان و گروههای اقلیت نقشی در تصمیمگیریها ندارند درنتیجه در هنگام رخداد سوانح طبیعی، کمک به مردان و درمان آنها در اولویت قرار میگیرد(۶). نکتهی بسیار جالب در اینجا این موضوع است که همین زنان که بیشترین صدمه را از تغییرات آب و هوایی میبینند، در صورت دسترسی به امکانات و آموزش کافی، میتوانند موثرترین عامل اجتماعی و اقتصادی در پیشگیری و کاهش تأثیرات کربن باشند. در آینده دربارهی چرایی و چگونگی این موضوع صحبت خواهیم کرد.
فعالیتهای محیط زیستی بدون درنظرگرفتن تبعیضهای جنسیتی و توجه به نیازهای متفاوت انسانهایی که مرد همانجنسیتیِ دگرجنسگرا (۷) نیستند، کامل نخواهد بود. متقابلاً، فعالیت در حوزه برابری جنسیتی و دگرباشان و رنگینکمانیها یا مبارزه با نژادپرستی، بدون درک مشکلات محیط زیستی و حقوق حیوانات موثر نخواهد بود.
خیر! هیچکدام از ما توانایی حل کردن تمام مشکلاتی که جامعه درگیر آن است را به صورت همزمان نداریم، ولی این به این معنا نیست که ما نباید متوجه درهمتنیدگی این مشکلات و شباهت ریشهای آنها به یکدیگر باشیم. وقتی سعی در تغییر رفتارهای زیست-ناسازگار خود داریم، در واقع به کرهی زمینی کمک میکنیم که بهبود شرایط تمام انسانها در گروی بهبود شرایط آن است، یا وقتی برای حقوق برابر جنسیتی زنان و همه جنسیتها بر طیفهای سکشوالیته میجنگیم نباید فراموش کنیم که مشکلات طبیعت و کرهی زمین در ارتباط مستقیم با ما انسانها است.
اکوفمینیسم، فعالان حوزههای مختلف اجتماعی را دعوت میکند که به جای فعالیت مجزا در هر حوزه، متوجه شباهتهای روشهای سرکوب در حوزههای مختلف باشند تا بتوان با اتحاد بین گروههای مختلف یک جامعه، که همگی مورد سرکوب در زمینههای مختلف قرار دارند، سیستم قدرتی که بر این گروهها تسلط دارد را از بین برد.
در بخش دوم این مجموعه به نقش متقابل زبان جنسیتزده و فرهنگ جنسیتزده در تحکیم روابط قدرت و سلطه «مردانه» بر «زن و طبیعت» میپردازیم.
پانوشتها:
۱- Green Politics
۲- Françoise d’Eaubonne
۳- Intersectional Feminism
۴- Hierarchy of values
۵- Oppositional dualism
۶- Gender, Development and Climate Change, edited by Rachel Masika
۷- Cisgender Heterosexual