پیروی از استانداردهای زیبایی برای یک زن تراجنسیتی، تلاشی بینتیجه برای تعادل
همین که شروع به خوردن صبحانهام کردم، شنیدم که مردی که سرِ میز کناریام در رستوران نشسته بود، گفت: «صورتحساب را به او بده». [اما از ضمیر مذکر him استفاده کرد، انگار که من یک مرد هستم.] احساس کردم در شریانهای خونم رعد و برقی زده شد. ماهها از آخرین باری که مردم جنسیت دیگری به من، یک زن تراجنسیتی، نسبت داده بودند گذشته بود و رُک بگویم: نقش بازی کردن و احساس شکست در این بازی وقتی که درباره جنسیتم اشتباه شود از یادم رفته بود. با این حال، آن چیزی که بعدش اتفاق افتاد و دقیقاً بهترین مثال از فشارهایی است که بر زنان تراجنسیتی برای گذر کردن از روی یک بند نازک «جنسیت» آورده میشود، درست مثل بندبازی.
مرد همجنسگرای همانجنسیتی که مهمان او بودیم، صندلیای را به طرف میز من کشید و درباره این که آیا متوجه این مکالمه شدهام یا نه، پرسید. سرم را به معنی بله تکان دادم. پاسخ داد: «میدونی، تو خیلی تلاش نمیکنی. من اگر جای تو بودم، بهترین لباسهام را میپوشیدم. ناخنها و موهام را درست میکردم، و آرایش کامل میکردم. الآن، تو هیچکس را فریب نمیدهی».
رنجیدم، در حالی که آن روز صبح خیلی به ظاهرم رسیده بودم: شلوار تنگ مشکی، تاپ رکابی و پیراهن سفید و مشکی پوشیده بودم، آرایش نداشتم و موهایم را دُم اسبی بسته بودم. فمینیست درونم میخواست او را بفرستد به درک، اما آن سندروم نقش بازی کردنم، همه چیز را عوض کرد و من تحمل کردم. حتی اگر حق با این دو مرد باشد و من نتوانم یک زن واقعی باشم، به چه کسی آسیب میرسانم؟ من برای خوردن چند تا سیبزمینی ساده به رستوران آمده بودم و در حالی آنجا را ترک کردم که دچار یک بحران بنیادین هستیگرایی شده بودم.
این تجربه در رستوران، با تجربه من به عنوان یک زن تراجنسیتی شناخته شده در توییتر تقریباً متضاد بود؛ جایی که جریان ثابتی از ترولهای تمسخرآمیز و “فمینیست”های به اصطلاح رادیکال، مرا و هر اینچ از ظاهرم را به خاطر چیزی که تقلیدی از زنانگی میدانند، در فضای مجازی مورد نقد قرار میدهند. اگر ما زنان تراجنسیتی، خودمان را به شیوهای زنانه نمایش دهیم، متهم به تقلید میشویم و اگر بیشتر مردانه ظاهر شویم، سرزنش میشویم که به اندازه کافی تلاش نمیکنیم.
استانداردهای زیبایی زنانه برای زنان تراجنسیتی یک تیغ دولبه است، یک بازی بیپایان تعادل، برای رسیدن به ترکیب «درست» زنانگی و مردانگی در ظاهرمان برای همسویی با چارچوب تنگ و محدودکننده جامعه، آن هم طوری که ما به اندازه کافی در جنسیت واقعیمان امن باشیم؛ با مرزی بسیار نازک. گاهی اوقات من میدانم زنی واقعی هستم، چون دائما نظراتی درباره ظاهرم دریافت میکنم که اصلا درخواست نکرده بودم.
وقتی که کوهی از فشار ایجاد میشود، چه اتفاقی میافتد
«قابل قبول» اصطلاحی است که اجتماع ترنسها برای توصیف موقعیتهایی به کار می برد که دیگران ما را به جای جنس نسبت داده شدهمان در زمان تولد، مطابق با جنسیتی میبینند که از خود به معرض نمایش میگذاریم. این دوره میتواند دوران بحرانیای برای امنیت زنان ترنس تلقی شود. در جامعه ما، زیبایی، به ویژه برای زنان، کاملاً بر استانداردهای زیبایی همانجنسیتیهنجار تعریف شده است و مفاهیم «قابل قبول» و «زیبایی» اغلب برای زنان ترنس در هم تنیدهاند و این پیچیدگی ممکن است برای آنها درونی هم بشوند.
آلیس، زن تراجنسیتی ۳۷ سالهای از شیکاگو که ۴ سال پیش دوره تطبیق را به اتمام رسانده، میگوید: «این موضوع، مرا برای یک مدت طولانی گیج کرده بود. یک جورهایی تصور میکردم که قبل از این که «زیبا» باشم، باید «قابل قبول» باشم. حالا میدانم که هر دوی اینها بیش از آن که ناشی از تجربیات ما باشند، برساختهایی ذهنی و بسیار متغیرند که توسط دیگران به ما نسبت داده میشوند. من یاد گرفتم که حس خودم را از زیبایی را تا حدی مستقل از انتظارات اجتماعی بپرورانم، که خیلی ساده از میزان برآورده شدن انتظارات خودم از ظاهرم و آن چه که به نمایش میگذارم، تبعیت میکند.
کشف آن حس شناخت از خود، میان باید و نبایدهای نامتناهی انتظارات اجتماعی، میتواند برای زنان تراجنسیتی درست مثل هر زن دیگری بسیار شتابزده باشد. ما اگر «زیادی ترنس» نبودیم، لابد زیادی سنگین وزن بودیم، یا شانههایمان زیادی پهن بود، یا به اندازه کافی سفید نبودیم. ویژگی اصلی پدرسالاری این است که عاملیت را از زنان برای درک ارزشمندیشان، فارغ از اینکه ظاهرشان چقدر با میل جنسی مردان تطابق دارد، میگیرد. این برای زنان ترنس هم درست است، حتی اگر ما هرگز فرآیند تطبیق را طی نکنیم.
زنان همانجنسیتی و زنان تراجنسیتی اصولاً در چارچوب یک دسته ضوابط و قواعد مربوط به ظاهرشان محدود میشوند. اما همه ما بر اساس استانداردهای همانجنسیتیهنجار زیبایی قضاوت میشویم و این قاعدهای است که منجر به ایجاد ترکیب معیوب قیافهها و ارزشها میشود. سرنا سونوما، نویسنده مستقل و زن تراجنسیتی تیرهپوست از کارولینای شمالی میگوید: « مشابه با زنان همانجنسیتی، به ما زنان ترنس هم دائماً گفته میشود که قیافهمان باید چه شکلی باشد؛ دقیقاً درست زنانه باشیم، و لباس درست را هم بپوشیم [و الی آخر]. این [مسئله] ما را برای زندگی در چارچوبی تربیت میکند که همه نمیتوانیم در آن جای بگیریم، چرا که به معنای واقعی کلمه نمیتوانیم کاریاش بکنیم و همانجنسیتی نیستیم.»
سرنا چنین ادامه میدهد: «گاهی اوقات مچ خودم را میگیرم که ظاهرم و ارزشهایم با یکدیگر تداخل دارند، یا که نتیجه چیزی است که نباید باشد. اما وقتی اطرافیان شما درباره ظاهری که از شما انتظار میرود، دائماً عیبجویی میکنند، تمرکز بر حرفی که می زنید، به جای ظاهرتان، دشوار است. اما چرا هر دو نه؟»
قبل از تطبیق جنسیتم، درک بسیار ملموسی از «زیادی» داشتم: من برای این که یک زن «واقعی» باشم، زیادی قدبلند، زیادی چاق، و زیادی طاس بودم. پس اصلا تلاش به تغییر چه فایدهای داشت؟ این، احساسی مشترک بین زنان تراجنسیتی و حاصل چارچوب تنگ و ناممکنی است که جامعه برای ظاهر زنان تعیین میکند. برای بسیاری از زنان تراجنسیتی، بلوغ مردانه موجب میشود زیباییهای همانجنسیتیگونه برای همیشه از دسترس خارج شوند؛ برای برخی دیگر، این که دنیا آنها را همانطور ببیند که خودشان میبینند، یک رویا و فانتزی است.
خطرهای ایدهآلهای محدودکننده
«استانداردهای زیبایی زنانه از دوران کودکی چنان مرا دچار ارعاب کردهاند که ابراز خودم را در اماکن عمومی محدود میکند.» این را ریلی ای. یک جنسیت غیردوتایی از کارولینای شمالی میگوید که در زمان تولد به او جنسیت مرد اطلاق شده بوده است. ریلی ادامه می دهد: «من هیچگاه با مردانگی احساس راحتی نکردهام، اما به خاطر قد و قواره و صدایم، هرگز هم نتوانستهام خودم را به عنوان یک زن معرفی کنم.»
این انتظارات، حداقل تا حدودی سد راه زنان ترنس در آشکارسازی یا تطبیق جنسیتشان و در نتیجه شیوع ملال جنسیتی در تلاش آنها برای جا گرفتن در این چارچوب میشود. این، شرایط بهویژه خطرناکی را برای اجتماعی که در حال مبارزه با خودکشی است، ایجاد میکند.
ریلی، تجربه ناخوشایندی از زمانی که ۱۹ ساله بوده و با آرایش و دامن در یک مهمانی شرکت کرده است، به یاد میآورد که همان روش منحصر به فردی است که جامعه زنان تراجنسیتی را تنبیه میکند: «در برخورد دیگران، یک پیشفرض وجود داشت که انگار من فانتزی تحقیر دارم و این حس را که من هرگز نمیتوانم به عنوان یک زن قابل قبول باشم چنان در من تقویت کرد که تا ۸ سال از بروز جنسیتم فرار کردم»
از ایس ونتورا تا سکوت برهها، فرهنگ عمومی با شبه علم سکسولوژی -جایی که اتوگاینفیلیا (تحریک جنسی با تصور زن بودن) هنوز وجود دارد- دست به دست هم دادهاند تا زنان تراجنسیتی را موجوداتی منحرف و ترسناک با فتیشهای جنسی معرفی کنند. اما آیا این پیشفرض به خودیِ خود بازتابی از زنستیزی نیست؟ اگر زنان و مردان واقعاً با هم برابر باشند، این که زنان تراجنسیتی، زنانگی یا نقشهای جنسیتی زنانه را میپذیرند نباید ترسناک یا تحقیرآمیز باشد. در واقع اصلا نباید موضوع مهمی باشد.
ریلی معتقد است این پیشفرضهای همانجنسیتی، هسته اصلی نفرت از ترازنستیزی یا هراس از زنان تراجنسیتی هستند. او میگوید: «تداوم ارجاع به تصویر مضحک و رایجی از زنان تراجنسیتی به عنوان ‘مردانی که لباس زنانه میپوشند’، به عادیسازی نفرتی واقعی و آسیبزا علیه افراد تراجنسیتی دامن میزند.» حتی فمینیستهای رادیکال نیز از استانداردهای زیبایی همانجنسیتی برای تعیین این که کدام زن تراجنسیتی شایسته حمایت است و کدام نه، استفاده میکنند؛ مانند اشاره به “ظاهر مردانه” قربانیان تراجنسیتی تجاوز که ما را از حمایتهای بعد از تجاوز و پناهگاهها محروم میکند.
بالاخره زنان ترنس هم با همان انتظارات مسخرهای دست و پنجه نرم میکنند که زنان همانجنسیتی و اینها برای هر دو گروه افتضاح است. آیا همه ما مستحق این که زندگی خودمان را بکنیم و آزادانه و فارغ از عیبجویی دیگران، خود را معرفی کنیم، نیستیم؟ شاید سرنا به بهترین شکل، آرزوی زنان و زنان تراجنسیتی را درباره آن چه که به ظاهرشان مربوط است، خلاصه میکند: «امیدوارم تراجنسیتیها و جنسیت غیردوتاییها و هر کس دیگری بتواند بدون سرزنش زندگی کند. جایی که استانداردهای همانجنسیتیهنجار قرار نیست معیارهای استاندارد هنجار و ناهنجار باشند و همه ما آزادی و عاملیت زندگی کردن در فضای خودمان را داشته باشیم و به حال خودمان رها شویم.»