کیانا کریمی، دانشجوی دکترای مطالعات اجرا در دانشگاه نیویورک
تن به خودی خود در سیستم معنایی و فرهنگی معنی ساز نیست، برساختههای اجتماعی هستند که به تن معنی میدهند و این برساختهها سویه پررنگ اجرایی دارند. خودآگاهی نسبت به تن، اولین قدم در رهایی آن از تمام قیودی است که بهگونهای تاریخی در حافظه بدن ما کار گذاشته شده است.
در خلال پیوند خوردن تجربیات شخصی و رشته دانشگاهی و مطالعاتیام در یک لحظه خاص به اهمیت موضوعی پی بردم که برای درک و فهم از جهان اطراف و حتی زندگی شخصیام بسیار مهم بوده است؛ تجربهای تنانه ولی به غایت آگاهیبخش که مایلم آن را با شما در میان بگذارم. رشته من در سال اول کارشناسی ارشد در دانشگاه مطالعات جنسیت بود. در دانشگاه بر اساس دغدغههای شخصی به دنبال یافتن پاسخ در موضوعاتی همچون محدودیت زنها در خانه، روابط میان جنسیت، قدرت و جامعه و… در میان تئوریهای جنسیت بودم. اما در یکی از ترمهای دانشگاه بطور اتفاقی واحد درسیای بنام «اجرای هویت» را انتخاب کردم. موضوع محوری آن کلاس درباره این بود که هویت به چه معناست؟ و ما هریک چگونه نقشهای هویتیمان را اجرا میکنیم؟ روش کلاس متکی به روشهایی کاملاً عملی بود. از دانشجویان خواسته شد که با برگزیدن یکی از شخصیتها یا هویتهای اجتماعی رایج که از نظر حرفه، طبقه و نژاد با خود واقعی آنها متفاوت است، سعی کنند هویت آن را اجرا کنند.
این کار در ابتدا بسیار ساده به نظر میرسید ولی در عمل اکثر دانشجویان در این اجرا ناموفق بودند. به عنوان مثال خود من با اینکه نقش یک زن را به عهده گرفته بودم نمیتوانستم به راحتی بسیاری از کارها را اجرا کنم؛ قادر نبودم به سادگی داد بزنم یا در کلاس راه بروم. بدن من فضای محدودی را برای خودش قائل بود و مجموعه کارهایی که میتوانستم انجام بدهم از همکلاسیهای دیگرم کمتر بود. به زبان دیگر ذهنم هنگامی که میخواست کاری را انجام دهد به مانع بدن برخورد میکرد و تن از انجام آن پا پس میکشید و اجازه نمیداد. گویی بدن همواره در درون چارچوبی واقعی و پنهانی اسیر بود.
از آن مهمتر اینکه در خلال اجرای هویت انتخابیام متوجه شدم بسیاری از کارهایی که در اجرای آن در کلاس ناتوانم، همان کارهایی است که بهراحتی در خانه و حوزه خصوصی انجام میدهم. فهمیدم تن من از دو سرشت متفاوت برخوردار است و در دو موقعیت حوزه خصوصی و عمومی الگوی رفتاری متفاوتی دارد. با وجود اینکه چند سال پیش از آن واحد دانشگاهی، با حوزه مطالعات جنسیت آشنا شده بودم اما تجربه آن کلاس خاص با تمرین سادهاش، لحظهای بود که برای اولینبار با بدنم مواجه شدم. متوجه شدم من بهعنوان یک زن طبقه متوسطِ ایرانیِ مهاجر هویتی صرفا ذهنی ندارم بلکه این هویت از طریق یک بدن در حال اجراست: اجرایی دقیق و با جزئیات اندیشیدهنشدهاش که به گونهای عمیقاً ناخودآگاهانه از الگوهایی پیروی میکند. این موضوع که هویت، واقعیتی تنانه است، من را به کشف یک انقطاع بنیادین بین ذهن و بدن رهنمون کرد. این بازگشت دکارتی اینبار از درون تجربه زیست زنانهای برمیخاست که در ذهن به دنبال ارزشهای برابریطلبانه بود اما در پرفورمنس تن، محدودیتهای ساختاری و اجتماعی را بازتولید میکرد؛ محدودیتهایی تاریخی که دست آگاهیاش بدانها نرسیده بود.
این تجربه سرآغاز یک نوع خودآگاهی نسبت به هویت و اجرای آن شد. سؤالهایی در این میان سربرآورد: هویت جنسیتی چیست و چه مراکز قدرتی بدان شکل داده و امکان بازتولیدش را فراهم میکنند؟ چه چیزهایی در اجرای هویت پنهان است؟ نسبت میان هویت و تن یا هویت و حرکت چیست؟ از همانجا رشتهام را به «مطالعات اجرا» (۱) تغییر دادم. چند نمونه از ایدههای این رشته را که به کار پرسشها و دغدغههای ما فارسیزبانان می آید در ادامه می آورم.
هویت ما را حرکت ما میسازد
جودیت باتلر (۲) نظریه پرداز فمینیست معاصر، در آثارش بر این نکته پافشاری میکند که هویت زنانه در ارتباط تنگاتنگی با اجرا است و از طریق مجموعه حرکاتی ساخته میشود که از سوی جامعه طلب میشود. باتلر همچون سیمون دوبووار (۳)، معتقد است که ما زن به دنیا نمیآییم، بلکه در عرصه فرهنگ و تاریخ «زن میشویم». آنچه تحقیق باتلر را برجسته میکند نمایان کردن چگونگی «زن شدن» بر اساس تنانه کردن زنانگی جاافتاده در یک جامعه و اجرای آن است. نوع تربیت کودک و مجموعه آموزشهایی همچون شکل خاص راه رفتن، نشستن، از حدی بلندتر صحبت نکردن، موقع صحبت پایین را نگاه کردن و غیره فرآیندهای برساختن مفهوم زن است. علاوه بر مکانیزمهای جنسیتی آموزش مسئله مهمتر اینجاست که حتی اگر ما در معرض چنین آموزشها و جامعهپذیریهایی نباشیم خودمان با مشاهده زنهای اطرافمان این الگوهای اجرایی را درونی کرده و تکرار میکنیم. در واقع زنان از طریق تقلید از اجراهای زنان دیگر هویت زنانه مییابند و با مفاهیمی آشنا میشوند که به معنای دقیقشان لزوماً آگاهی ندارند اما از شیوه اجرای آنها مطلعاند.
به عنوان مثال شاید ندانند حیا و عفت یعنی چه، اما به دقت قادر به اجرای آن یا عدول از آن هستند. انفصال اجرا از آگاهی نشاندهنده ارتباط عمیق هویت و سازههای فرهنگی و اجتماعی است. اصولا از نظر باتلر برساختن هویت جنسیتی نه با مفاهیم، بلکه با مشاهده و تکرار الگوهای جنسیتی پدید میآید. گویی که بدن بهگونهای خودکار مجموعهای از الگوهای رفتاری را بر اساس هویت جنسیتی، نژادی و طبقاتی تکرار میکند و از آن طریق هویت مییابد.
یکی از مباحث مهم در مطالعات اجرا این است که هویت افراد چگونه ساخته میشود و چگونه این هویت در تعامل میان افراد نقش بازی کرده و روابط قدرت را میسازند. برخلاف نظریههای کلاسیک فلسفی و روانکاوی فرویدی که شکلگیری هویت را روندی درونی و در عمق روان شخص میدانند، مطالعات اجرا بر شکلگیری هویت از طریق تعامل تنها و تکرار تنانه آداب فرهنگی تاکید دارد. مثلا هویتی که بر اساس لهجه و زبان شخص ساخته میشود، از دید مطالعات اجرا، ریشهاش نه در روان فرد بلکه در مناسبات اجتماعی است که به آن لهجه بار معنایی و تاریخی مشخص میدهد و به این ترتیب برای گوینده لهجه یک هویت تاریخی و فرهنگی میسازد. تن به خودی خود در سیستم معنایی و فرهنگی معنی ساز نیست، برساختههای اجتماعی هستند که به تن معنی میدهند و این برساختهها سویه پررنگ اجرایی دارند. به بیان دیگر مطالعات اجرا راهش را از شناختشناسی که معانی را در «اعماق» اشیا و افراد میجوید جدا کرده است و تعاریفی همچون هویت که همواره «درونی» تلقی شده اند را از طریق رویت، حس، درک حسی و گره دادن، اجرا کردن و شاهد اجرا بودن میشناسد. مطالعات اجرا به جای تاکید بر عقاید، اذهان و گفتارها توجه را به اجراها و پرفورمنس انسانها جلب میکند تا اهمیت آنها را در هویتیابیها نشان دهد.
خود آگاهی نسبت به اجراها
تا اینجا بر سه نکته تاکید کردیم: یکی اینکه برای فهم موضوع هویت و مکانیزمهای قدرت شکلگرفته در حولوحوش آن، عقاید و تئوریها به تنهایی کفایت نمیکنند. ممکن است که ما در ذهنمان باورهایی پیشرو درباره برابری، حقوق و جامعه داشته باشیم اما با بدنهایمان مجموعه رفتاری را تکرار کنیم که ما را همواره در یک هویت مشخص محبوس کرده و در جایگاه پایینتری نسبت به هویتهای دیگر نگه دارد.
دوم اینکه مجموعه اجراهایی که بهطور خودکار در دایره الگوهای حرکتی بدن ما وجود دارد، در ارتباط با حوزه خصوصی و عمومی است. در بیشتر فرهنگها و جوامع، سهمی که بدن زن از فضای عمومی دارد، حتی درباره آن کارهایی که خود زن مجاز میداند در فضای عمومی انجام دهد، به مراتب محدودتر و بستهتر از فضای خصوصی اوست. فضای عمومی به تعبیری برای زن محدودتر از فضای خصوصی است.
نکته سوم اینکه، روابط قدرت نه تنها بر عقاید و زبان، که بر اجرای هویت تنانه شده نیز اِعمال میشوند. در یک دیالوگ ساده و روزمره بین دو شهروند، ممکن است کسی که از طبقه اجتماعی بالاتر، ثروت بیشتر، قومیت، جنسیت برتری داده شده یا هر هویت ممتاز دیگری نسبت به طرف مقابل برخوردار باشد، این برتری را از طریق اجراهای بدنی خود به نمایش بگذارد. زبان بدن میتواند نشاندهنده موقعیت اجتماعی هویتها باشد و مراتب سروری و سرکوب را منعکس کند.
برای درک ارتباط میان بدن و هویت میتوان تمرینهایی را انجام داد. به نظر میرسد تنها از طریق پرفورمنسهایی تنانه بتوان تا حدودی به شیوههای ساختیابی بدن در هویتهای اجتماعی آگاهی یافت.
تمرین اول:
چند دقیقه به هویت و حرکتها و رفتارهای مربوط به آن در زندگی روزمره خودتان فکر کنید. چه موقعیتهایی را میتوانید مثال بزنید که در آنها هویت شما به عنوان یک زن در حافظه تنتان درونی شده و تکرار میشود؟ بهعنوان مثال خیلی از ما زنها موقع خندیدن دستمان را جلوی دهن میگیریم، یا وقتی روی صندلی یا مبل مینشینیم پاهایمان را روی هم میاندازیم و یا مواظبیم که موقع راه رفتن قدمهای بلند برنداریم.
پیشنهاد میکنم این سوال را همچون یک فیلتر در ذهن داشته باشید که: من هویتم را چگونه اجرا میکنم؟
حتما متوجه خواهید شد که تا چه میزان کارهای خُرد و بزرگ ما در نسبت با هویت و الگوهای اجرایی تثبیتشده آن در جامعه و فرهنگ و به شکل ناخودآگاه انجام میشوند. خودآگاهی نسبت به تن، اولین قدم در رهایی آن از تمام قیودی است که بهگونهای تاریخی در حافظه بدن ما کار گذاشته شده است. باید دقت کنیم که ما غالباً درگیر تحقق پروژه رهایی در ذهنهایمان هستیم و به بدنمان و اینکه چگونه هویت و مکانیزمهای سلطه را بازتولید میکند آگاهی مشخصی نداریم.
تمرین دوم:
به این فکر کنید که رفتارهایتان در فضای خصوصی و عمومی چه تفاوتی با هم دارد؟
چه کارهایی هست که در خانه به راحتی آن را انجام میدهید اما در فضای عمومی و یا فضایی که به نوعی رسمی باشد، انجام نمیدهید؟ چه حرکتها و رفتارهایی هست که فکر می کنید مردها در فضای عمومی مجازند آنها را انجام دهند اما زنها مجاز نیستند؟ اگر زن نیستید چه مواردی دیدهاید که زنان در فضای خصوصی سهم بیشتری از فضا داشتهاند؟
آنچه روشن است این است که سهم زنان از فضای عمومی به مراتب کمتر از مردان است. اگر بپذیریم فضای عمومی، فضای فعالیت مدنی است، گشودن عرصه عمومی بر روی زنان نه فقط باز کردن فضا بر روی گفتمانها و افکار جدید که گشودن فضا بر روی بدنهاست. تمام مفاهیمی که ما در بحث صدا دادن، انعکاس خواستهها و افزایش مشارکت در حوزه مطالعات جنسیت و نظریات انتقادی با آنها مواجه هستیم، فقط به تکلم، زبان و حوزه گفتمانی محدود نمیشوند، بلکه نمود بدنی، حرکتی و اجرایی هم دارند. زنی که سهم بیشتری از باهمستان (۴) خودش دارد، در ریزترین رفتارش احساس مالکیت بیشتری در فضا خواهد داشت. مثلا با اقتدار بیشتری راه میرود، صحبت میکند، خواستههایش را مطرح میکند و از موقعیت بهتری با دیگران در تعامل قرار میگیرد. برعکس وقتی در یک باهمستان، زن سهم کمتری از فضای عمومی دارد در تمام حرکتهایش این سهمِ کمتر خودش را بروز خواهد داد. او شاید کاملا به بیعدالتی که بر او اعمال میشود آگاهی داشته باشد ولی چون یک حافظه درونیِ تنانه شده قوی از جایگاه خودش در مناسبات قدرت دارد اجازه نمییابد آن چه که باور دارد را به زبان بیاورد یا برای تغییر فضای فشار تلاشی کند. در واقع این تمرینها به ما اهمیت اجراهای بدن را در مناسبات روزمره حیات نشان میدهند. رهایی تنها یک پروژه ذهنی نیست بلکه باید به خودآگاهی بدن بسیار دقت کرد. نافرمانی پروژه مشترک ذهن و بدن است. بدن با اجراهای خود میتواند ذهن را به اندیشیدن و به رهایی بیشتر هدایت کند و راه را بر او بگشاید.
دو تمرینی که برای مثال آوردم نیازمند وقت و حوصلهاند، اما تمرین دم دستی برای «نافرمانی» برای مواجهه با قالبهای نامرئی بدن کم نیست. کافیست از اتاقمان شروع کنیم و از نزدیکترین و آشناترین عادتهای تنانه. آیا مثلا لباسهای آویزان در کمد لباس ما انتخاب خود ما هستند و یا انعکاس تاریخی که جزئیات جامهمان را رقم زده؟ چگونه میتوان نظم تاریخی پوشش در شکل تنانه شده و عادی شدهاش را برهم زد؟ یا مثلا کدام یکی از رفتارهای ما در حوزه خصوصی دنباله نظام رسمی و غیر شخصی فضای عمومیاند؟ چقدر از این رفتار از شکل احوال پرسی و نشستن و برخاستن گرفته تا همآغوشی آینه مصداقشان در فضای عمومیاند و چقدر حاصل تجربه خلاق ما از شکل بودن و حضور داشتن در دنیاست؟ مثلا آیا دقیقا میدانیم اگر تولیدات صنعت پورن به شکل دیگری بود، بدن ما در اوج تمنا چه رفتاری داشت؟ آیا می دانیم اگر آداب غذا خوردن چنین سویه فرهنگی و غربی در برابر شرقی را نداشت، حافظه تنانه ما هنگام غذا خوردن چه بود و چقدر خود را مجاز به لمس غذا میدانستیم؟
شاید ساده ترین- و در عین حال مشکلترین- تمرین این باشد: آیا میتوانیم در شکل کارهای خود ساحتها و اسلوبهایی را پیدا کنیم که حقیقتا از تکرار بیفکر تاریخ جسته باشند و حاصل یک پروژه شخصی درباره تن خویشتن باشند؟
لینک دانلود دومین گاهنامه اسپکتروم، «جنسیت و فضاهای عمومی»
۱ـ performance studies
۲ـ Butler, Judith. Undoing Gender. Routledge Press. 2004.
۳ـ Simone de Beauvoir
۴ـ Community