فرنگیس بیات
وقتش است من هم صدایم را بلند کنم. صدایی که هفت سال است سعی کردهام فراموشش کنم. فراموش کنم چون این ماجرا هوشیاری، خوشقلبی و جامعهدوستیام را تحت تاثیر قرار داد. برای دورههایی مرا از خودم متنفر کرد. خودم را حبس کردم، از دوستان همکارم فاصله گرفتم و عذابهای دیگری را از سر گذراندم. به سختی توانستم به زندگی عادی برگردم. مدتی حمایت مشفقانه مادر و پدرم را از دست دادم. چون آنها انتظار نداشتند دختر حواسجمعشان گرفتار و مسخرهی مرد بیمسئولیت و دروغگویی بشود. جنگیدم تا وضعیتام را بازسازی کنم، کار کنم و زندگی مستقلام را دوباره شروع کنم. من در زندگی برای چند چیز فداکاری کردهام: برای دانستن و برای رفقایم.
خرداد ٩٢که در روزنامه شرق مشغول به همکاری شدم، تنها دوستی که داشتم واسطه معرفی من به روزنامه شد. من تازهوارد بودم و از شبکه دوستانم که سالهای قبل در بیرون از ایران شکل گرفته بود، جدا افتاده بودم. مدتی گذشت تا دوستیام با مازیار خسروی به عنوان رفیقی که همراه خوبی هم برای پیادهروی شبانه و بحث بود به رابطه جدی منجر شد. در این مدت ایشان خودش را پدر مجرد و مردی معرفی کرد که آماده زندگی مشترک است. تکفرزند است، وضع مالی مناسبی ندارد و اینکه بهتر است بواسطه شرایط امنیتی فعلا دوستان روزنامهنگارمان از داستان چیزی ندانند، تا بعدا بتوانیم موضوع را عمومیتر کنیم. در این فاصله من به دنبال وام برای تغییر و بزرگتر کردن آپارتمانم بودم. ناگهان فاش کرد که من هنوز از همسرم جدا نشدهام. این وضعیت مثل پتک برسرم آوار شد. از طرفی از اینکه ناخواسته وارد زندگی زن دیگری شده بودم، خودم را نمیبخشیدم. روشنشدن موضوع برای خانوادهام به مراتب مرا تحت فشارهای بیشتری گذاشت. مدتها سرزنش میشدم که چطور نتوانستی بفهمی با فریب و دروغ طرف هستی؟ چرا باید دختر تحصیلکردهای مثل تو گرفتار این فرد دروغگو بشود؟ این در حالی بود که همزمان خبرهای مختلف از داخل روزنامه و ماجرای رابطه گرفتن او با برخی از کارآموزان پخش میشد. من بلافاصله از روزنامه فاصله گرفتم و دنبال کار دیگری رفتم. عملا از حوزهای که دانش کافی و مهارت لازم برای ساختن زندگی حرفهایام را داشتم به بیرون پرت شدم. تمام این مدت موضعگیریهای مختلف او را در فضای مجازی زیر نظر داشتهام. من ادعا میکنم تعداد دروغهایی که او از وضعیت خانوادگی[تاهل]، والدین، وضع مالی و غیره سرهم کرده بود چیزی جز ساختن تصاویر متناسب برای دستکاری کردن برداشت مخاطب [من] نبوده است.
اتفاقا مسئله ما با مورد ایشان از همینجا شروع میشود. وقتی صدای آزاردیدهها در مورد مازیار خسروی بلند شد، از همان ابتدا دانستم که این کار سخت است. بلندکردن صدای علیه آزار خصوصا زمانیکه ما روبروی یک آدم رسانهای هستیم که فوت و فن صدا خواباندن، صدا بلندکردن و مخدوشکردن وضعیت را بلد است، به مراتب دشوارتر از زمانیاست که آزارگر یک استاد دانشگاه یا نقاش است.
روزنامهنگار مورد اشاره نه با دانش آکادمیک که با تجربهای که از کارکردن در مطبوعات بدست آوردهاست، به خوبی و با مهارت کامل میداند چه خبری را چگونه و کی برای آرایش صحنهها رو کند [کمااینکه بعد از پست توییتریاش در مورد چگونگی انتشار اخبار آزارها، ما تصمیم به انتشار بیانیه گرفتیم]. در این مورد آزارگر خود بازیگر فعال خبرسازی در فضای عمومی است. تقریبا او در مسائل مختلفی که موضع میگیرد در عین حفظ وجه مشترک با مخاطب در نقطه آغاز هر اظهارنظر و هر حادثه، چرخشهای مختلفی را برای پاسداشت «وجه»حاکمیت/قدرت در موضوعات عمومی انجام میدهد. مدل خبرنگاری او بازکردن بستههای خبری و اشتراکگذاری جزییات با مخاطب نیست بلکه سعی او همواره بر کنترل پیامدهای واقعیت است. گهگاه این تلاش به مسیر جلوهدادن معکوس جریان اخبار با هدف نهایی ایستادن در کنار قدرت کشیده میشود. این روزنامهنگار گهگاه نیز پلهایی را با مخاطب میسازد. از وضعیت خانوادگی، دوستی و تجربیات شخصی چیزی روی میز میگذارد تا موضعگیری و احتمالا نظریات و تفاسیرش با مخاطباناش خودمانی جلوه کند. در ارتباطگیری نیز این تکنیک رعایت میشده است. از زندان و بازداشتاش حماسهها سروده شده و و زنان عمدتا با مهربانی و همراهی قلبی او را یکی از آدمهای شبیه به خود، یک مخالف برداشت میکردهاند.
در مواردی که تلاش او برای رابطه به شکست خورده است، آزارگری را در شکل دیگری ادامه داده است. در روابطی که براساس اعتماد متقابل ساخته میشده است، حجم دروغهای گفته شده و اطلاعات غیرواقعی که به طرف رابطه داده شده است همان تکنیکی است که در علوم ارتباطات آن را «مدیریت برداشت» میگویند. یعنی شما باید بتوانید ارزیابی طرف مقابل را تحت کنترل خودتان داشته باشید. روزنامهنگار این ماجرا برای اینکه تصویر خودش را به شکل متناسب با ذهن سوژه ارتباطگیریاش هماهنگ کند،خود را تکفرزند، جداشده از همسر و مرد «مجرد» معرفی میکردهاست. همزمان و در حالیکه زن و همسری در خانه داشته با دختران جوان با تدلیس و با نیرنگ طرح شروع زندگی مشترک میریخته است. برای یکی تولد میگرفته، در مهمانی خصوصی دیگری شرکت میکرده و همخانه دیگری میشده است.
بعد از اعتراضهای اخیر اما آزارگر با توجه به ویژگی شغلیاش دست از پا ننشسته است. تلاش میکند در حوزه عمومی با خرج کردن اعتبار از زنان وهمکاران زحمتکشاش مجددا به صندلی سروری در تحریریهها برگردد. ابتدا تلاش میکند موضوع را خانوادگی کند، مساله را کشمکش میان زنان نگه دارد و بعد سراغ گروههای سیاسی میرود. روی اختلافاتاش با رقبای مطبوعاتیاش تاکید میکند و با بازی سخیف و مبتذلی خود را قهرمان عرصه دفاع از گروههایی جا میزند که دیری است ورشکسته سیاسیاند. رقیبان او نیز در مسئله زنان وضعیتی بهتر از او ندارند. اگر با مازیار خسروی باید برسر اثبات آزارگری بجنگیم، باید با رقیبان خسروی بر سر حق سقط و حق بر بدن بجنگیم. در فضایی که غیبت مکانیسم حقوقی قابل اتکا علیه آزارگریهایی جنسی باعث عادی شدن آزار و آزارکوری شده است، آزارگران با پیچیدن در واژگان مردمدوستی، خاکپرستی و ایستادگی و دفاع از ایران به بازی دستکاری افکارعمومی ادامه میدهند.
او در حرکتی دیگر سراغ نهادها و انجمنهای صنفی میرود که به اعتقاد ما مسئولیت اول بررسی ماجرا را داشتهاند. چرا بیانیه همکاران روزنامهنگار ایشان را نادیده گرفتهاند؟ چرا هر تلاشی در این مملکت برای روشن شدن حقیقت سرنوشتی چنین تلخ پیدا میکند؟ چرا گمان میکنند هاله قدسی از مخالفخوانیهایشان راهحل هر موضوعی است؟ تا کجا ما زنان، شهروندان بیقدرت باید تاوان موازنههای سیاسی ورشکستگی سیاسی شما و رقبایتان را با هم بدهیم؟ این نکته روشن است، جنبش زنان ایران هیچ متحد سیاسی ندارد الا گروههای منکوب شدهای که مسالهشان نه رقابت سیاسی که رنج بیقدرتی است.
روایت آزارهایی از این دست روبروی این چالش بزرگ هم قرار دارد که «ای بابا اینکه تجاوز نیست». ما بدلیل فقرزبانی، الکن بودن واژگان حقوقی رایج و جرمانگاری نشدن آزارهای عمومی در محل کار و زندگی، مورد شناسایی قرار نگرفتن مساله سواستفاده از قدرت بویژه در محلکار، روبروی افکارعمومی قرار داریم که طیف بزرگی از آزارها را عادی، معمولی و ظاهرا بدون صدمه میبیند. در نظام واژگونشده ارزشهای اجتماعی که آزارجنسی، کلاهبرداری عاطفی، اصطلاحا دونژوان/دختربازی بهعنوان توانایی مردانه و نمایش قدرت در میل بیمارگون تصاحب زنان نه تنها تقبیح نمیشود که قدر هم میبیند، تعریف آزارگری گرفتار هژمونی وجه تکنیکال تجاوز در تفسیر فقهی از بدن زن است.
این در حالیاست که حداقل در مورد فوق یعنی سوءاستفاده از قدرت برای رابطهگیریهای متعدد در عین تاهل در تحولات حقوقی اخیر مکانیسمهای حمایتگر و بازدارنده پیشبینی شدهاست. تعریف چنین شکلی از رابطهگیری با عنوان «تجاوز با فریب» یا «حمله جنسی با کلاهبرداری» بازدارندگی نسبتا قابل اتکایی فراهم خواهد کرد. فقر نظریهای و واژگانی، دستانداز بزرگی برای صدادار کردن زنان و به عقبراندن چنین توحشی است. برای رفع این خلا زیانبار بیش از قبل باید برای قدرتمند کردن مکانیسمهای مقابله با آزارجنسی تلاش کنیم.
در پایان چند نکته را لازم به یادآوری میدانم.
مدافعان مازیار خسروی از وضعیت فرزند نوجواناش بهره گرفتهاند تا روایتها را غیراخلاقی و موقعیت راویان را ضدانسانی جلوه بدهند. ما عمیقا متاسفیم که فرزند او از پیامد رفتارهای پدرش آزار دیده است. مطلع شدن از این روایتها پیامد غیرقابل اجتناب این حقخواهی است. متاسفیم که یادآوری کنیم رنج تحمیلی بر فرزندش نیز از پدر نشات میگیرد. اما حق پسر او برای داشتن زندگی امن نمیتواند مانع نادیدهگرفتن آزارها و صدمههایی باشد که او بر زندگی اشخاص دیگری تحمیل کردهاست. راویها قصد مستقیمی برای تحت تاثیرقراردادن فرزند او نداشتهاند اما طبیعت ماجرا این است که اطرافیان از سوءرفتار ایشان آسیب خواهند دید. مسئولیت این رنج تحمیلی نیز بر گردن م.خ است.
نکته مهم دیگر اینکه، تکرارشوندگی آزارها در این داستان اهمیت زیادی دارد. ایشان در تحریریههای مختلفی کار کرده است و دست بازی برای آزار در اختیار داشتهاست. باید در مقابل تعدد این آزارها به فکر مکانیسمهای حمایتی و قویتری باشیم. صرف روایتها حمایت کافی ایجاد نمیکند. مسئولیت ماست که به شبکهی وقوع آزارها دقیقتر نگاه کنیم. سناریوهای محتملی را پیش رو بگذاریم. از خود بپرسیم چطور در وضعیتی که عشقهای صادقانه ما خارج از ازدواج ترس فراوانی را در دلمان ایجاد میکند و هر دم از تبدیل شدن آن به رسوایی اخلاقی توسط نهادهای خاص بیم داریم، مازیار خسروی بدون ترس و با خیالی راحت وارد روابط موازی و همزمان با دخترهای جوان میشده است؟ حمایت چه نهادی از او چنین دستبازی برای او فراهم کرده است؟ آیا او از طرف نهادهای خاص ماموریت دارد زنان روزنامهنگار/فعالان زنان را با مکانیسم شناختهشده «حمله به حریم شخصی» زیر نظر بگیرد و کنترل کند؟ آیا آزارهای سیستماتیک او بخشی از پروژه کنترل «حمله به حریم شخصی» سازمانهای خاص نیست؟
بدون توجه به آنچه این انجمن یا آن شخصیت برای ما انجام دهد، به مکانیسمهای جدی حمایت از هر روایتگر آزاری اقدام کنیم. ما در رسانه توانستیم این سکوت را بشکنیم، مسئولیت ما در مقابل زنانی که از ما دورند، در حلقههای ما رفتوآمدی ندارند چیست؟ ما چگونه باید به آنها ملحق بشویم؟ چگونه باید سازوکار حمایت پس از روایت را سامان بدهیم؟ متاسفانه سازوکار حقوقی روشن و کارآمدی وجود ندارد که بتواند اجزا آزارگری را جرمانگاری و حمایت نظامند اخلاقی علیه آزارها درست کند. در چنین خلایی با تکیه بر نیروی اجتماعی چه میتوانیم بکنیم؟ چقدر میتوان به انتظار نهادهای عمومی، صنفی و احتمالا تخصصی نشست؟ پیشتر جواب این سوال را میدانیم.
در هر ابتکار اجتماعی و حقوقی باید روبروی مردانگیهای مسمومی که با بهرهگیری از جایگاه تضمین شده قدرت بدون نظارت و پاسخگویی هر دم قدرتمندتر شدهاست و گروههای زیادی را هم قربانی خود کرده بایستیم. موفقیت این ایستادگی به میزان افشای ستم آنها و به میزان مشارکت ما در ساختن شبکه حمایتی فراتر از فضاهای روایتی فعلی بستگی دارد. بیرون از همه تجربههایی که نتیجهای از آن نگرفتیم باز هم باید دست بکار شویم. اینبار با گروههایی که مثل ما افق سیاسیشان رقابت بر سر قدرت نیست، بلکه مبارزه با تجمع و فساد قدرت است.