حامد شهیدیان
ترجمه و تلخیص: سهراب فرنام
ویژگی غالب روابط جنسیتی در جمهوری اسلامی ایران، سلطه قوی مردانه در فضاهای خصوصی و عمومی و کنترل و مهار مداوم جنسیت و سکسوالیته بوده است. در عین حال، واکنشها به ایدئولوژی اسلامی و سلطه مردانه تقریباً در تمام وجوه زندگی پس از انقلاب نفوذ داشته است. در چند سال گذشته، انتشار چندین کتاب و مقاله درباره سکسوالیته، نبرد بر سر روابط جنسیتی را به حوزه ای گسترش داده است که در گذشته با بیشترین احتیاط و دقت بررسی میشد. این مقاله، تلاشی مقدماتی برای آشکار ساختن برخی شباهتها و تفاوتها در میان گفتمانهای سکسوالیته رقیب در جمهوری اسلامی ایران است.
نبرد بر سر بازتعریف سکسوالیته باید در بافت تغییراتی نگریسته شود که در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ریشه داشت. افزایش حضور زنان در فضای عمومی منجر به تعاملهایی با محدودیت کمتر میان زنان و مردان شد. این تعامل با تجاری شدن اوقات فراغت و نمایش بیشتر و صریح سکس در رسانهها تقویت شد. سکسوالیته به تدریج از نمود و مظهر مقدس سعادت زناشویی به سمت نیاز سکولارتر انسان حرکت کرد. اسلامگرایان، با رسیدن به قدرت، تلاش کردند تا سکسوالیته دگرجنسگرایانه و مبتنی بر زناشویی را از نو بسازند و تقویت کنند. برای سالهای متمادی، مبنای نظری این تلاشها عمدتا مبتنی بر تفاسیر متون کلیدی تاثیرگذار و محدود، به ویژه اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب اثر مرتضی مطهری بود، اما به تازگی شمار اندکی از مردان جوانتر در این باره دست به نگارش زدهاند. برجستهترین فرد از میان این نویسندگان علی اسلامینسب است، استاد دانشگاه و درمانگر که هدفش ترکیب ادبیات زیست ـ روان شناختی درباره سکسوالیته با شریعت است. گفتمانهای علمی و فمینیستی رقیب نیز از آثار علمی درباره سکسوالیته استفاده میکنند بی آنکه شریعت را با آن ترکیب کنند.
تمام این سه گفتمان را باید پاسخهایی برای جستجوی مدرنیستی هویت در نظر گرفت. محققان مدرنیته، اضطراب وجودی را ـ پرسش ظاهراً ساده «من کیستم؟» ـ مؤلفه محوری مدرنیته معرفی کردهاند. ما به عنوان افراد «مدرن» میتوانیم خودمان را به شیوههایی «بسازیم» که قبلاً غیرممکن بود، اما انتخابهای ما اضطراب و عدم تعادل به همراه دارند.
نوشتههایی که در زیر مورد بحث قرار گرفتهاند همگی بر شرایط «غیر عادی» زندگی مدرن به مثابه علت دلنگرانی درباره سکسوالیته تاکید میکنند. از این نظر، این نوشتهها را باید در بافت کتابهای خودیاری در نظر گرفت که به سرعت رو به گسترش بودند. این کتابها منتشر شده و نسبتاً به طور گسترده خوانده شدند. محمود ساعتچی، روانشناس در مقدمه ترجمه کتاب سر رشته زندگی خود را در دست بگیرید اثر وین دایر، یکی از ویژگیهای جامعه معاصر را «فشار روانشناختی شدید» معرفی میکند به ویژه از این جهت که معلول شمار و تنوع نقشهایی است که فرد باید به اجرا بگذارد. او اضافه میکند که فشارها به قدری شدید است که اگر مراقبتی صورت نگیرد، میتواند «شخص را له کند». در پرتو این وضعیت است که هر کسی باید اصول بهداشت روانی را بداند. کتابهای روانشناسی عامهپسند مانند ترجمه کتاب وین دایر میتوانست به عنوان تکملهای بر آثار روانشناختی علمی و دانشگاهی، منبع اطلاعاتی برای عموم مردم باشد.
آثاری که درباره سکسوالیته به نگارش درآمدهاند به نحو تنگاتنگی با دو نوع تلاش ـ به ویژه از سوی دولت ـ برای نظارت بر رفتار و هویت مردم و به چالش کشیدن هنجارهای فرهنگی، اعمال اجتماعی و نقشهای جنسیتی مسلط، پیوند داشتند. اشاره به این نکته ضروری است که گفتمانهای اسلامی، علمی و فمینیستی به طور متناوب با یکدیگر مرتبط نیستند. گفتمان اسلامی، هژمونیک است نه تنها برحسب دسترسپذیری به منابع اقتصادی عظیم برای اشاعه آن بلکه همچنین در بکارگیری زور برای ساکت کردن صداهای نامطلوب و اعتراضی. نویسندگان مذهبی از این امتیاز برخوردارند که دیگران را عوامل «تهاجم فرهنگی» غرب بنامند. در موضوعات مرتبط با جنسیت و سکسوالیته، چنین خطری کاملاً آشکار است. تقریباً تمام متون پس از انقلاب درباره سکسوالیته (و درباره زنان) مقدمهای بر هشدارها پیرامون تهاجم فرهنگی هستند و خودشان را در موقعیت واکنش به این «تهاجم» قرار میدهند. این مهم است زیرا این موضوع، میزان توانایی نویسندگان غیر مذهبی برای وارد شدن آزادانه و صریح در این قلمروها را محدود میکند. همچنین تبیین میکند چرا برخی از ادبیاتها در برخی از دورهها دسترسپذیر میشوند. اگر به هر دلیل، یک گفتمان هژمونیک نسبتاً یکدست غیرممکن باشد و سانسور کمتر محدودکننده باشد، گفتمانهای علمی و ـ شاید به طور خاص ـ گفتمانهای فمینیستی این شانس و امکان را مییابند که خودشان را به شیوههایی بیان کنند که قبلاً ممکن نبود. اگر محدودیتها افزایش یابد، حتی همان موادی که قبلاً توسط مقامات سانسورچی مجاز شمرده شدهاند، با محدودیتهای شدیدتری روبرو میشوند.
گفتمان مذهبی
توجه به رفتار جنسی مومنان همواره بخش مهمی از ادبیات اسلامی بوده است. آیههای قرآن و احادیث پیامبر اسلام و امامان مختلف، مبنایی را ساخته است که گفتمانهای مختلف درباره اعمال اجتماعی و انضمامی سکسوالیته بر آن بسط یافتهاند. نسلهایی از نویسندگان مذهبی و علما به پرسشهای مردم واقعی درباره اعمال جنسی کنونیشان در رسالههای مختلف در باب سکسوالیته یا در توضیح المسائل گوناگون پاسخ دادهاند. این نویسندگان «پندهای تخصصی» درباره بایدها و نبایدهای روابط جنسی ارائه میدهند و از این طریق نه تنها به مومنان کمک میکنند تا میل جسمانی خودشان را درک کنند بلکه همچنین بیان جنسی آنها را در درون حدودی که توسط شریعت تصویب شده است، کنترل میکنند.
در ایران پس از انقلاب، نیاز به تبیین و کنترل شدیدتر از قبل شد. صورتبندی دوباره روابط جنسیتی در مسیر اسلام نیازمند کنترل دقیق نحوه شکلگیری جنسیت و سکسوالیته و تحقق آن در قلمرو خصوصی و عمومی بود، اما کنترل و نظارت به تنهایی برای اسلامی کردن جامعه کافی نیستند. همانطور که نوید مشاهده میکند «تمام این قوانین نمیتوانند سازگاری میان جنسیتهای مخالف را ایجاد کنند مگر اینکه شوهر و همسر صمیمانه و مشتاقانه بخواهند با یکدیگر درآمیزند». بر طبق نظر نوید، شناخت جنسی برای زندگی ذهنی و جسمی سالم، به ویژه برای نسل آینده مهم و اساسی است.
افزون بر این، تحول شرایط نیازمند راهحلهای عملی برای مسائلی است که رهبران اسلامی قبلی به طور مستقیم به آنها پاسخ ندادهاند. نوشتههای اسلامی کنونی درباره سکسوالیته بر نگرانیهای جدیدی نظیر سکس و سالخوردگی، سکس بعد از یائسگی، و جوانان و سکس تاکید میکنند. یکی از منابع نیز نیاز به بررسی مسائل جنسی جانبازان معلول را خاطرنشان میکند، گرچه اظهارنظرها محدود به اطلاعات کلی درباره آسیب به ستون فقرات و سکس است.
نوعی اجماع میان این نویسندگان وجود دارد که عصر مدرن، سکسوالیته را پیچیدهتر کرده است. محمد منصورنژاد مینویسد که در گذشته باروری هدف اولیه رابطه زناشویی بود؛ زنان امروز دارای ملاحظات دیگری غیر از زندگی زناشویی و فرزندآوری هستند ـ آنها به زیبایی خود، آینده خود و رفاه اقتصادی خود نیز توجه دارند. همچنین زندگی معاصر سرشار از استرس است؛ اعصاب در هم ریخته، خستگی، نارضایتی و خشم، همگی علل احتمالی اختلال جنسی هستند. در کشوری با جمعیت روز افزون جوان که امیال جنسی، به باور اسلامگرایان حاکم، به طور پیوسته از سوی جنس مخالفی تحریک میشود که در حوزه عمومی و در رسانهها حضور دارند، ازدواج دیرهنگام باعث ایجاد معضلات بیشتر برای دولتی میشود که دلمشغول اخلاق عمومی است به ویژه وقتی که جوانان ضرورتاً راه حل اسلامی پیشنهاد شده برای ازدواج موقت را نمیپذیرند.
اسلامینسب به موضوع لقاح مصنوعی و پیچیدگیهای آن در حوزه اقتصاد سیاسیِ جنسیتباور میپردازد. لقاح مصنوعی برحسب شریعت قابل قبول است به شرطی که تبار و نسل پدر حفظ شود، اما آبستن کردن زن با اسپرم مرد دیگری غیر از شوهرش مطلقاً حرام است:
خواه زن متأهل باشد یا نباشد، خواه شوهرش راضی باشد یا نباشد، [لقاح مصنوعی] حرام است. کودک برای پدر طبیعی و مادری که او را زاده است محرم است زیرا کودک توسط آب پدر خلق شده است اما نه شوهر قانونی مادرش.
نباید تعجب کرد که با تمام ادعاها درباره توجه به نیازهای زنان، فمینیسم در گفتمان مذهبی نه تنها ضد اسلامی بلکه همچنین ضد زن تلقی میشود. به بیان حکیمی، فمینیسم نظریه مردنمایی زن است، یعنی زنان را به عنوان مردان معرفی میکند و تلاش میکند زنان را به مردان تبدیل کند. از این نظر، فمینیسم زن بودن زنان را انکار میکند: «شخصی که محبوب جنس مخالف است و میتواند همسر باشد و نیازهای معینی را پاسخ دهد؛ یا تبدیل به مادر شود و تداوم نسل بشر را تضمین کند یا تبدیل به محور زندگی خانواده شود».
متون اسلامی کنونی درباره سکسوالیته، همراه با محتوای برگرفته شده از علم زیست شناختی مدرن و بینشهای بالینی، نوعی تلاش برای تنظیم زندگی خصوصی و رفتار عمومی در دولت اسلامی است. زنان، اهداف اصلی این کنترل هستند. این متون صرفاً فیزیولوژی جنسی زنان را بازتاب نمیدهند بلکه درصدد هستند این فیزیولوژی را شکل دهند. اگر میل جنسی زنان تا ازدواج، «خاموش و پنهان» تلقی شود، یک نظام باور، این «واقعیت علمی» را معتبر فرض میکند و درباره سکسوالیته زنان به شیوهای مینویسد که آن نظام را تداوم بخشد.
دلمشغولی نویسندگان اسلامگرا در مورد کنترل سکسوالیته زنان تا حدی ریشه در واکنش به این انتقادها دارد که اسلام نیاز مردان را برآورده میسازد. قرآن به مردان آموزش میدهد که «زنان، کشتزار شما هستند پس از هر جا که خواهید به کشتزار خود درآیید» و سکس برای مردان در تاریخ اسلام هم برای فرزندآوری و هم برای کامبخشی تصور شده است. شناخت نیازهای جنسی زنان به لحاظ نظری [در این نظریه] میتوانست منجر به افزایش لذت جنسی زنان شود بیآنکه استحکام خانواده را به خطر اندازد. توجه اصلی، ایجاد زنان محجوب اما تا حدی راضی است که لذت مردان را تداوم میدهند و افزایش میبخشند. من در زیر به این موضوع بیشتر خواهم پرداخت اما مایلم در اینجا تاکید کنم که تلاش اسلامگرایان برای کنترل سکسوالیته زنان همچنین پاسخی به نقد از اسلام و دولت اسلامی است.
اسلامینسب کار خود را با هشداری جدی درباره «تهاجم فرهنگی» آغاز میکند. او با ستایش از وزارت ارشاد به خاطر سانسورش، مینویسد که مقررات سانسور شدید، پاسخی به نیت رژیم قبلی برای فاسد کردن جوانان ایران است. به نظر اسلامینسب، از زمان افزایش مواد پورنوگرافیک و امکاناتی برای نوشیدن الکل، رقص و مشارکت در همجنسگرایی به میزان زیاد، «قانون اسلام ـ که دین برتر در جهان است ـ و باورهای شیعه خفیف شد». اکنون که حکومت اسلامی در قدرت است، باید شناخت ضروری را برای هموار کردن موفقآمیز مسیرمان به سرزمین اخلاق به دست آوریم و از عصر «جهل و استحاله فرهنگی و دینی» گذر کنیم. او اصرار دارد که انسانها در نگاه علم، موجودات زیستی ـ روانی ـ اجتماعی هستند، اما در شیعه ما دارای یک بُعد اخلاقی هستیم. او تاکید میکند که شناخت درباره سکسوالیته «به ما اجازه میدهد سکسوالیته را به شیوهای درک کنیم که به نفع نظام باور “ما” باشد». به باور او، این ناشی از این واقعیت است که سکس در انسانها یک پدیده روانی است که در آن، فرهنگ دارای نقش برجستهتری از هورمونها و غرایز است.
آثار اسلامی که در چند سال اخیر منتشر شدهاند، اطلاعات علمی و شبه ـ علمی را با توصیههای پزشکی و روانشناختی، پندهای عملی عمومی، بازتایید هنجارهای فرهنگی و بحثها پیرامون باورها و قوانین مذهبی ترکیب میکنند. متون اسلامی همواره استدلال کردهاند که علم، آموزههای اسلام را تقویت میکند، اما پیش از انقلاب، بسیاری از نویسندگان متون اسلامی عامه پسند، شناخت محدودی از فیزیولوژی و روانشناسی داشتند. از این رو، مؤلفه «علمی» در کار آنها عبارت بود از اطلاعاتی که برای یک خواننده بیاطلاع و مشتاق باور کردن، علمی به نظر میرسید. از این رو برای مثال ما در این متون میخوانیم که خطرات تماشای افرادی که به لحاظ جنسی تحریک کننده هستند نظیر زنان بیحجاب، صرفاً غیراخلاقی نیستند بلکه به بدن نیز آسیب میزنند و باعث مشکلات تنفسی، درد در ناحیه قلب، افزایش ضربان قلب، ضعف عمومی و سردرد میشود. منقول است که نگاه کردن به والدین با مهربانی و عطوفت، بینایی را بهبود میبخشد. در واقع علم به قدر کافی نمیتواند تبیینهای منطقی برای این مشاهدات ارائه دهد و فرد مؤمنی که به لحاظ علمی آموزش دیده است دیگر نمیتواند اطلاعاتی از این نوع را جدی بگیرد. همان طور که به روشنی در مورد نویسندگانی نظیر اسلامینسب مشاهده میکنیم، جایگزین تبیین شبه ـ علمی، مشارکت دادن علم در شیوه زندگی اسلامی است.
آیا شاهد ژانر اسلامی نوظهوری هستیم؟ شاید مشخص کردن این موضوع بسیار زود باشد اما شواهدی در این راستا وجود دارد. اسلامینسب متولد سال ۱۹۶۶ است و آموزش نوجوانی و بزرگسالیاش در دوره جمهوری اسلامی ایران بود. او از جمله نسل جدید نویسندگان اسلامی (مرد) بود که برداشتهایش از سکسوالیته عمیقاً تحت تأثیر احکام اسلامی بود؛ تفاوت میان این نویسندگان و پدرانشان در فهم آنها از سکسوالیته مرد و زن قرار داشت که مبتنی بر فیزیولوژی و روانشناسی بسط یافته بود. شرح مفصل اندام جنسی مردان و زنان، اختلالهای جنسی گوناگون و پیشنهادات درباره تکنیکهای درمانی برای حل مسائل و مشکلات در روابط جنسی، این کتابها را از تلاشهای قبلی مجزا میسازد.
مشروعیت بخشیدن به مشاوره به عنوان حوزه تخصصی مطالعه، وظیفه کلیدی است که برعهده نویسندگانی نظیر اسلامینسب، نوید و لینکلن بود، وظیفهای که در آن با همتایان غیراسلامگرای خودشان در این حرفه شریک بودند. به نظر اسلامینسب، تضمین بهداشت روانی ـ جنسی شهروندان، مسئولیت حکومت است و به انجام رساندن این وظیفه نیازمند آموزش عموم مردم و فراهم سازی کلینیکهای سکس است که در حال حاضر در ایران وجود ندارد. اسلامینسب استدلال میکند که «مشکلات رفتاری مردم ما افزایش یافته است و خدمات رفتاری و ذهنی مناسب و استاندارد، جایگزین روشهای سنتی گذشته نشدهاند».
تلاش برای بازنویسی رابطه جنسی در این متون شامل تاکید صریح بر سکس به مثابه تجربه کاملاً بدنی است. کلیتوریس به مثابه جایگاه تحریک جنسی در زنان شناخته میشود در حالی که سکسوالیته فراتر از اندام جنسی میرود و بدن را با تمام کلیتش درگیر میکند. نوید سیستم مغز و کل سیستم عصبی را به اندازه اندام جنسی در روابط جنسی مهم میداند. اگر نوشتههای جدید درباره سکسوالیته اسلامی قرار باشد از شروط بایدها و نبایدهای جنسی بر طبق شریعت فراتر روند و به کژکارکردهای و اختلالهای جنسی واقعی بپردازند که زوجهای امروز تجربه کردهاند، پس بازشناسی گسترده بدن انسان ضروری است. نویسندگان در ایران پس از انقلاب، در مقایسه با نسل قبلی نویسندگان اسلامی، گروه متفاوتی از خوانندگان را خطاب قرار میدهند که اگرچه هنوز در پی پیروی از آموزههای اسلامی هستند، عمدتاً شهری، تحصیلکرده و در معرض منابع گوناگونی از اطلاعات جنسی هستند. این میتواند استقبال نسبتاً گرمی را تبیین کند که برخی عناوین در این مقوله با آن مواجه شدهاند. برای مثال، کتاب مشاوره جنسی و زناشویی اثر اسلامینسب در کمتر از سه سال به چاپ ششم رسیده است.
این متون در مقایسه با متون قبلی درباره رفتار جنسی بر طبق اسلام یا متونی که به فهم علمی توجه ندارند، نوعی انعطافپذیری را نشان میدهند. همچنین در این متون، نمونههای انسانشناختی تطبیقی نیز وجود دارد که مبتنی بر این اعتقاد است که فرهنگ تا حدی بر رفتار جنسی ما تأثیر میگذارد اما لازم به توضیح است که این متون کماکان متون اسلامگرایان هستند و در آنها نوعی تعهد آشکار به انقلاب اسلامی بدان گونه که آیت الله خمینی در نظر داشت، وجود دارد. از این رو به نظر میرسد که با نوعی «اصلاحطلبی» توسط روانشناسان و مربیان و محققان گوناگون بهداشت در جنبش اسلامگرایانه مواجه نیستیم بلکه با مدلبندی دوباره رژیم جنسی قدیمی مواجه هستیم که همراه با تزریق حساسیتهای علمی طبیعی و اجتماعی مدرن و نیز شناخت رنجها و شکایتهای زنان است ـ تغییراتی که هدف آنها قابل تحملتر کردن سکس و خانواده پدرسالار و شاید لذتبخشتر کردن آن برای زنان است، اما همان طور که به طور مفصل در جای دیگری بحث کردهام، اصلاحطلبان اسلامی ایرانی، فارغ از تفاوتهای سیاسی، به این رویکرد مدلبندی شده از سکسوالیته اعتراض چندانی ندارند.
سنت اسلامی، قدمتی طولانی در نگارش درباره سکسوالیته دارد. امامان شیعه درباره تمام وجوه سکسوالیته اظهارنظر کردهاند. حلیه المتقین، متن شیعه در قرن هفدهم، شامل بسیاری از این اظهارنظرها است. چگونه نویسندگان اسلامی کنونی، این تاریخ تحکمآمیز را با یافتههای مدرن آشتی میدهند؟ در برخی از موارد، آشتی و سازگاری آسان است. احکام اجباری دین را نمیتوان نادیده گرفت. اسلامینسب برای مثال، آموزههای دینی درباره زنا و مشروعیت را فهرست میکند. در برخی موارد دیگر میتوان با گردآوری گسترده سخنان متفاوت و متضاد، اظهارنظری برای تقویت یک استدلال پیدا کرد. از این رو در حالی که امام صادق آگاهانه میگوید که نگاه کردن به بدن برهنه همسر مجاز است، از پیامبر نقل شده است که با تاکید به امام علی گفته است که هیچ کس نباید واژن همسر خودش را ببیند مباد که فرزندانش کور به دنیا آیند. در برخی موارد دیگر یک فتوا میتواند در پرتو شناخت کنونی تفسیر شود، از این رو برای مثال منع پیامبر از سکس در نور آفتاب با اشاره به این نکته تبیین شده است که قرار گرفتن در معرض خورشید به پوستمان آسیب می زند. اسلامینسب همواره به یک آموزه خاص اشاره نمیکند بلکه سخنان متفاوتی را درباره یک موضوع خاص برای اطلاعات خواننده بیان میکند.
در این کتابها، همانند پیشینیان خود، تمایز میان ایران اسلامی و «غربِ» نامتمایز به دلخواه پدیدار و ناپدید میشوند. توصیف روشهای کشورهای آمریکای شمالی و اروپای غربی در مواجهه با بیماریهای مقاربتی ـ تاکید بر عدم قضاوت، توجه به ناشناس ماندن بیمار، محرمانه ماندن رابطه بیمار و دکتر ـ به طور واقعی چنان با متن درآمیخته است که در آن لحظه، به خوانندگان این برداشت نادرست را میدهد که آنها در حال مطالعه شرح توصیفی از یک درمانگاه در جمهوری اسلامی هستند. در حالیکه ترفندی که غربیها به کار بستهاند، «فاسد و مخرب» است و تقلید از غرب «ناپسند» است، یافتههای انجمن روانشناسی آمریکا به عنوان برهانی عینی برای استدلالها مطرح میشوند بدون هیچ قید و اشارهای به زمینه اجتماعی ـ تاریخی علوم روان شناختی و فیزیولوژیکی.
این روش شتابآمیز در طول زمان باعث ایجاد قطعاتی از اطلاعات میشود که به نحو عجیب و غریبی گردهم آمدهاند. همین سبک تصادفی و دلبخواهی بر معرفی بحثهای «علمی» درباره سکسوالیته تسلط دارد: به طور کلی وقتی «علم غربی» در تضاد با آموزههای اسلامی، دغدغههای سیاسی و اجتماعی اسلامگرایان یا تمایل پدرسالارانه نویسنده قرار میگیرد، از رقابت کنار گذاشته میشود.
سکسوالیته دگرجنسگرا و مربوط به ازدواج
در متون اسلامی تنها دگرجنسگرایی، هنجار و طبیعی در نظر گرفته میشود و تنها مسیر مشروع آن ازدواج است. این برداشت وجود دارد که طبیعت، انسانها را به عنوان موجودات «ناقص» به وجود آورده است و تنها در وحدت با جنس مخالف است که ما به کمال دست مییابیم. برای نویسندگانی نظیر نوید، ذکر شماری از آیات قرآن در نکوهش همجنسگرایی صرفاً برهان دیگری درباره واضحات است. رویگردانی از سکس با جنس مخالف، انکار طبیعت خود تلقی شده است. همچنین عدم علاقه زن به برقراری سکس با شوهر خودش، شکلی از تنفر از خویشتن تلقی شده است. میتوان نتیجه گرفت که همجنسگرایی زنانه به طور مشابه به مثابه تنفر زن از خویشتن در نظر گرفته میشود در تضاد با شکلی از عشق برای زنان دیگر. همجنسگرایی مردانه نیز که تنها به طور جزیی در متون اسلامی معاصر درباره سکسوالیته بحث شده است، عدم میل جنسی صحیح در نظر گرفته شده است. برای مثال، نوید با رویکردی آسیب شناختی به عدم وجود میل به سکسوالیته در برخی از مردان اشاره میکند که در نهایت میتواند «آنها را به انحراف جنسی و برای مثال، به اجرای نقش مفعول وادارد». به عبارت دیگر، همجنسگرایی مردانه آشکارا انحراف در نظر گرفته شده است.
در متون اسلامی و در مقررات دولتهای اسلامی، اعمال همجنسگرایانه شناخته شده است و معمولاً با واژه نکوهیده همجنسبازی به آن اشاره میکنند و بنا به قانون قابل مجازات است. نمایش قدرت جنسی و میل به جنس مخالف (به ویژه برای مردان) سالم تلقی میشود. نوید مینویسد مردانی که فاقد میل («بهنجار») به سکسوالیته هستند، به ویژه مردان جوان و سالم، عموماً «بسیار چاق هستند، پوستشان نرم است و علاقهای به ورزش و دیگر فعالیتها نشان نمیدهند». نوید میگوید این مردان احتمالاً نقش مفعول را در روابط جنسی همجنسگرایانه بازی خواهند کرد. من در متون اسلامی هیچ نشانهای از «شخص همجنسگرا» نیافتم، تنها شخصی را یافتم که درگیر اعمال همجنسگرایانه است یعنی همجنسباز. به رسمیت شناختن فرد همجنسگرا، در تضاد با شخصی که درگیر اعمال همجنسگرایانه است، تا حد زیادی مساله برانگیز خواهد بود زیرا اگر تصدیق شود که الله همجنسگرایان را خلق کرده است، توجیه مجازات غیر ممکن خواهد بود: چرا خدای مهربان گونهای از انسانها را خلق میکند که محکوم به مجازات است؟ اما اگر همجنسگرایی بیماری تلقی شود، آنگاه درمان در دستور خواهد بود و نه مجازات. اگر همجنسگرایی چیزی غیر از نشانه دیگری از تأثیر منحط غرب در نظر گرفته شود که اسلام را تضعیف میکند، آنگاه نمونههای دیگری از رفتار اصطلاحاً نامناسب و منحط نیز احتمالاً نیازمند بازتعریف است.
ادبیات معاصر همچنین ذکر میکند که انتظارات متفاوتی از رفتارهای جنسی مردان و زنان پیش از ازدواج وجود دارد که بنابه ادعا با تفاوتهای طبیعی آنها تطابق دارند. به نظر این نویسندگان، راه حل رفع امیال جنسی نوظهور، «تشویق جوانان به ازدواج» است. ضرورت و فوریت این کار برای دختران حتی بیشتر است. هنگامی که دختر به بلوغ میرسد، در ازدواج او باید تعجیل کرد «زیرا همان طور که احادیث نقل میکنند، باکرگی مثل میوهای است که اگر به هنگام رسیدن چیده نشود، نور خورشید آن را فاسد خواهد کرد». آموزش دختران درباره اهمیت پرهیز جنسی قبل از ازدواج، فرایند جداییناپذیر جامعهپذیری جنسیتی در جمهوری اسلامی ایران است.
اگرچه هر دو شریک زندگی مسئولیتهایی در قبال یکدیگر دارند، سکس وظیفهای است که به شدت بر دوش زن است. در این چارچوب است که کلمه مورد استفاده برای سکس یعنی تمتع (بهره گیری و انتفاع) معنای کاملی مییابد. با تاکید بر مرد به عنوان شریک فعال در رابطه جنسی، تمتع بر این دلالت میکند و در واقع غالباً به این معنا است که مرد از بدن زن لذت میبرد، مشابه با واژگان مشترک دیگری که برای سکسوالیته به کار میروند نظیر از راه به در کردن یا سواستفاده کردن و نظایر این. از آن جایی که «اندام مردانه باید همواره برای انجام وظیفهاش آماده باشد» تمام کاری که زن باید انجام دهد این است که به پشت دراز بکشد و تسلیم شود. نقشی که به زن نسبت داده شده است، تأمینکننده سکس است. اگر رابطه جنسی میان مرد و همسرش، کمتر از حد آرمانی باشد، ادعا این است که این به احتمال زیاد به خاطر فقدان توجه مناسب زن برای «رختخواب آنها» است.
جنسیت و سکسوالیته
در متون اسلامی، خانواده نظامی پیچیده در نظر گرفته میشود که مبتنی بر هماهنگی میان شوهر و همسر و مبتنی بر پذیرش نقشهای جنسیتی است که به نحو طبیعی تعریف شده است. بر طبق این پارادایم همگی ما مرد یا زن زاده شدهایم و تنها در درون محدودیتهای هویت جنسی و جنسیتی از پیش تعریف شده خودمان است که میتوانیم واقعاً به بلوغ برسیم. حکیمی بیان میکند که هر کسی باید در مرزهای وجودی خودش تحول یابد. اگر زنان خودشان را با مردان مقایسه کنند و درگیر فعالیتهایی شوند که هدف آنها برطرف کردن کمبودها است ـ یعنی هدف آنها این باشد که با مردان یکسان شوند، مانند مردان لباس بپوشند یا از آنها تقلید کنند، آنگاه هویت واقعی خودشان را نفی میکنند.
در مدل اسلامی از سکسوالیته، جنسیت و خانواده، مردان و زنان به خاطر تفاوتهای فطریشان، ذاتاً تکمیلکننده یکدیگر هستند. تنها در درون چارچوب فوق از «تفاوتهای طبیعی» است که رفتار انسان و تقسیم جنسی کار معنادار میشود. اینکه برخی از مردان مرزهای رفتار جنسی و جنسیتی صحیح را برای زنان تعریف میکنند خیرخواهانه به نظر خواهد رسید و نه تبعیض جنسیتی؛ به شرطی این که بپذیریم زنان دارای اشتهای جنسی سیریناپذیر هستند، اما نمیتوانند خودشان را کنترل کنند و فاقد تحلیل منطقی هستند. کنترل مردان حتی نیاز زنان به تسخیرشدگی و وفادار و پاکدامن باقی ماندن را نیز برآورده میسازد. بیان این که زنان منطقی نیستند ظاهراً توهین نیست: عاطفی بودن، حق زن است زیرا «برای مادر بودن ضروری» است.
به نظر میرسد نویسندگان اسلامگرا روابط جنسیتی و رفتارهای جنسی انضمامی را به لحاظ اجتماعی و تاریخی طبیعیسازی و تاریخزدایی میکنند. این بیش از همه زمانی روشن میشود که ویژگیهای جنسیتی برای مردان و زنان بدان گونه که در بالا بحث شد، مطرح میشود. در اینجا باید اشاره کنم که اگر فرد بپذیرد که رفتارهای جنسی (یا جنسیتی) «طبیعی» وجود دارد، آنگاه منطقی به نظر میرسد (و نه بنیادی) که نوعی روششناسی برای تعیین این رفتارها باید وجود داشته باشد اما این روششناسی در متون اسلامی وجود ندارد و از این رو این نویسندگان مجبور نبودند فرضهای خودشان را در این باره بررسی کنند که چه چیزی «طبیعی» است و به بیان بهتر چه چیزی ممکن است به عنوان شایعه جمعی بدون سند، بیاعتبار تلقی شود. به عبارت دیگر، چگونه این نویسندگان میان چیزی که «واقعاً طبیعی» است و چیزی که نویسنده طبیعی تلقی میکند، تمایز میگذارند؟
لذتها و خطرات زنان
متون اسلامی در رابطه با این که چه کسی میل جنسی قویتری دارد، کاملاً ناسازگار هستند. غالباً اظهارنظرهای متناقضی در یک متن واحد بیان میشود، بسته به اینکه نویسنده تمایل دارد چه نتیجهای بگیرد. وقتی اسلامینسب خاطرنشان میکند که زنان باید از رابطه جنسی لذت ببرند، این نشان میدهد که زنان و مردان دارای شدت مشابهی در میل جنسی هستند، اما در جای دیگر او تاکید میکند که امیال جنسی زنان به اندازه مردان قوی نیست، مگر اینکه آنها میل شدید جنسی داشته باشند. او ادعا میکند این زنان «غالباً دارای غریزه مادرانه نیستند»، اما به نظر میرسد سطح مشابهی از میل در مردان بر «غریزه پدرانه» آنها تأثیر نمیگذارد. در نهایت، برای نشان دادن ضرورت کنترل سکسوالیته زنان، آنها به عنوان افراد سیریناپذیر بازنمایی میشوند.
گفتمان علمی
من نشان دادم که تکیه نویسندگانی مانند علی اسلامینسب و مهدی حسینی بر تبیینهای فیزیولوژیکی و روانشناختی از سکسوالیته میتواند نشاندهنده «نفوذ» علم در بازنمایی فعالانه سکسوالیته باشد که همزمان آموزههای بنیادی اسلام را حفظ میکند. من این را اسلامی میدانم زیرا آشکارا در پی اسلامی کردن روابط اجتماعی است، اما گفتمان علمی مستقلی درباره این موضوع، که عمدتاً به علوم فیزیولوژیکی و روانپزشکی توجه دارد، طی سالهای اخیر در ایران رشد کرده است.
هدف هر دو گفتمان مذهبی و علمی، کنترل و نظارت بر رفتارها است اما به دلایل متفاوت و از طریق سازوکارهای متفاوت. گفتمان مذهبی اطلاعات جدیدی را در بافت اسلام مطرح میکند تا از این رهگذر بر زنان و مردان در درون روابط جنسیتی موجود و در درون معیارهای نظام اسلامی کنترل داشته باشد. ابزار مشترک اِعمال چنین کنترلی، سیاسی کردن تعاملات میان جنسیتها و تقویت قدرت مردان در خانواده و اتاق خواب است. هدف گفتمان علمی به طور مشابه مقوله بندی و کنترل رفتار جنسی است اما در انطباق با اجماع علمی و نه آموزههای شریعت. این گفتمان، از برخی رفتارها جرمزدایی و از برخی دیگر ننگزدایی میکند اما به طور کامل مفهوم رفتار جنسی «بهنجار» را رها نمیکند. سکس، موضوع مشاهده علمی و بالینی است. در طنین صدای «عینی» علم، صدای زنان و مردان حذف میشود مگر اینکه به عنوان مورد پژوهشی معرفی شود. بحثی درباره این که چگونه افراد سکس را تجربه میکنند و سکسوالیته خودشان را تعریف میکنند، وجود ندارد.
عینیت مورد ادعای این رویکرد بالینی به سکسوالیته میتواند برای طرفداران آن، امنیت نسبی برای گذر از سانسور دولتی را فراهم کند. چیزی که منطبق با اسلام است تهدیدی برای گفتمان اسلامی یا علمی ایجاد نمیکند. علم مصمم به پیش میرود، هر چند تحت نظارت، و اسلام تبیین مشروعی برای برخی از آموزههایش مییابد، اما آنچه میان این دو مناقشهبرانگیز است باید به سکوت بگذرد به طوری که توجه زیادی را جلب نکند.
این «علمی سازی» شناخت جنسی غالباً متکی بر گفتمان علمی غرب است هم از طریق ترجمه و هم به زبان اصلی. به عنوان مثال، کتاب زندگی جنسی مردان اثر محمدرضا نیکخو و کتاب دیگرش با همکاری هامایاک آوادیس یانس به نام زندگی جنسی زنان مبتنی بر یافتههای پزشکی و روان شناختی تازه هستند اما به زبانی نگاشته شدهاند که برای افراد عادی قابل فهم است. محمدرضا نیکخو استادیار روان شناسی و آوادیس یانس، کارشناس ارشد روان شناسی بالینی و مشاور ازدواج است. این نویسندگان، سکسوالیته را یک پدیده تاریخی تلقی میکنند. نیکخو نمونههایی ارائه میدهد از این که تصورات ما از سکسوالیته و انحراف جنسی چگونه طی تاریخ تغییر کرده است.
نیکخو، برخلاف نویسندگان مذهبی، کارکرد اولیه سکسوالیته را لذت بدنی میداند: «انگیزه اصلی فعالیت جنسی، لذتی است که میدهد؛ به ندرت طی زندگی جنسی یک شخص، فرزندآوری تبدیل به هدف اصلی سکسوالیته میشود». اگرچه نیکخو کارکرد باروری سکس را نیز در نظر میگیرد، سکسوالیته را خارج از قلمرو مشیت الهی برای بقا انسان در جهان قرار میدهد زیرا بر لذت تاکید میکند. او به طور مشابه از این دیدگاه مذهبی مسلط فاصله میگیرد که جماع، یگانه رابطه جنسی بهنجار است. در حالی که جماع در میان شکلهای گوناگون رابطه جنسی، برتری دارد، او تاکید میکند که «احتیاط مارا ناگزیر میکند نتیجه بگیریم که افراد بهنجار از انواع متعددی رفتار جنسی لذت میبرند که با نگرشهای محدود مندرج در آثار مذهبی و اخلاقی منطبق نیستند». او بعدها اختلال جنسی را چنین تعریف میکند: «هر گونه انحراف یا کژکارکردی که موجب پریشانی و مشکلات مشهود بین افراد شود». اگرچه نیکخو در این باره بحث نمیکند که مؤلفههای سکسوالیته «بهنجار»، «کاربردی» و «غیرمنحرف» چیست، او به خوانندگان هشدار میدهد «آنچه در زمان و مکان معینی “انحراف” دانسته میشود احتمالاً در زمان و مکان دیگر چنین نیست». بحث او به وضوح متفاوت از گفتمان مذهبی است که نسخ و اصول اسلامی را به عنوان نقطه تعیینکننده میپذیرند: در اینجا ویژگی بینافردی است که اعمال جنسی معینی را نامطلوب میکند و نه ویژگی الهی.
برخی رفتارهای جنسی هم در گفتمان مذهبی و هم در گفتمان علمی، انحراف به نظر میرسند، اما نحوه تمرکز بحثها در مورد این اعمال متفاوت است. برخی رفتارهای جنسی در گفتمان اسلامی در مقوله گناه طبقه=–=بندی میشود اما در متون علمی بهنجار تلقی میشود. برای مثال، در تمام متون اسلامی، خودارضائی عمل گناه آلود توصیف میشود که احتمالاً چیزی جز شرم و مشکلات فیزیکی و روان شناختی به بار نمیآورد. نیکخو این باور را که خودارضایی باعث کژکارکردهای روانی و فیزیکی میشود به جهل و نادانی محض نسبت میدهد.
در بحث از انحراف جنسی، هدف نیکخو درمان بیمار است اما او از کارآمدی و تأثیر محدود ابزار درمانی آگاه است. او درمان تکمیلی را پیشنهاد میدهد که با تغییر رفتار همراه است یعنی کنار گذاشتن رفتار انحرافی و آغاز فعالیتهایی که به همان میزان برانگیزاننده اما به لحاظ اجتماعی مجاز هستند. نیکخو به جای مجازات نامناسب، بر شناخت عواملی تاکید میکند که در شکلگیری رفتار انحرافی در فرایندهای اجتماعی و خانوادگی نقش داشتهاند. نقش مثبت این رویکرد درمان در بافت جمهوری اسلامی قابل توجه است. نخست اینکه بر ماهیت تاریخی رفتار جنسی به طور کلی و انحراف جنسی به طور خاص تاکید میکند. دوم اینکه بر علل گوناگون رفتار انحرافی تاکید میکند به جای این که صرفاً برخی از رفتارها را انحراف بنامد. این تا حد زیادی متفاوت از رویکردی است که رفتارهای تاییدنشده را به «تهاجم فرهنگی» نسبت میدهد. سوم اینکه رویکرد علمی، برخلاف راه حلهای تنبیهی که مقامات جمهوری اسلامی ایران برای «رفتارهای ناشایسته جنسی» ارائه میدهند، بر درمان تاکید میکند.
اگرچه نویسندگان اسلامی خاطرنشان میکنند که سکس باید دو شریک فعال داشته باشد، نهایتاً نمیتوانند از تلقی مرد به عنوان فاعل و تلقی زن به عنوان مفعول رها شوند. اگرچه آنها اذعان میکنند که خوشایندتر است اگر هر دو شریک در عشقورزی مشارکت داشته باشند، برای زنان کافی به نظر میرسد که صرفاً پذیرای اقدامات شوهر در رابطه جنسی باشند. این با مسئولیت تعریف شده زنان برای تمکین مطابقت دارد یعنی به لحاظ جنسی در دسترس هوس شوهرش باشد، اما نیکخو استدلال میکند که چنین نقشی منجر به رابطه جنسی نامطلوب و حتی آشفته میشود.
همجنسگرایی به عنوان «داشتن احساسات و افکار شهوانی نسبت به یک فرد همجنس» تعریف شده است. نیکخو بر بیان عشق و علاقه به مثابه پیششرطی برای رابطه صمیمی و ماندگار با همجنس تاکید میکند. نیکخو در مورد مردان و زنان همجنسگرا، بر تنوع نقشها در روابط جنسی و غیرجنسی تاکید میکند. همجنسگرایی انحراف، نابهنجاری یا اختلال هویتی تلقی نمیشود. در عوض، او اشاره میکند که تنها برای افرادی که از همجنسگرایی خودشان راضی نیستند (یعنی همجنسگرایانی که از نظر روانی رنجور و خودناپذیر هستند) درمان مهم است. این رویکرد به همجنسگرایی متفاوت از کتابهای علمی عامه پسند درباره سکسوالیته است که پیش از انقلاب به نگارش درآمدهاند و در آنها همجنسگرایی به عنوان انحراف جنسی مورد بحث قرار گرفته است. رویکرد نیکخو و آوادیس یانس بازتاب دهنده حذف همجنسگرایی به عنوان اختلال روانی در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی ـ ویراست چهارم (DSM) به عنوان منبعی است که توسط گروهی به سرپرستی نیکخو به فارسی ترجمه شده است.
گفتمان فمینیستی
در بخشهای قبلی، صدای مسلط از آنِ مردانی بود که به عنوان «متخصصان» اخلاق، روابط خانوادگی، پزشکی و روان درمانی، درباره سکسوالیته مردان و زنان نظریهپردازی کردهاند. برای نخستین بار صدای زنان را میتوان در آثار فمینیستی سکولار درباره سکسوالیته شنید. به عنوان مثال سیما سعیدی این تصور را به چالش میکشد که ایرانیها از بحث کردن درباره سکس رویگردان هستند. او اشاره میکند که فرهنگ ایرانی همانند هر فرهنگی، دارای شوخیهای جنسی است، اما او استدلال میکند در جامعهای که بسیاری از جنبههای سکسوالیته غیراخلاقی و ناخوشایند دانسته میشود، شوخیهای جنسی فارغ از این که نشان میدهند در مورد سکسوالیته بیخیال هستند، بیانگر مقاومت نسبت به جدی گرفتن سخن گفتن درباره سکس هستند.
نویسندگان فمینیست این را تحلیل کردهاند که سکسوالیته، جنسیت و روابط بینفردی چگونه در زبان و ادبیات فارسی به بیان درآمدهاند. یکی از نخستین تلاشها در این زمینه که توسط مهری بهفر صورت گرفته است در ابتدا به عنوان مقالاتی در ماهنامه گلستانه منتشر شدند و بعدها ویرایش شده و به صورت کتاب با عنوان عشق در گذرگاههای شب زده: نقدی بر عاشقانههای معاصر منتشر شد. بهفر در این بازخوانی شعر فارسی مدرن، شیوهای را تحلیل میکند که چند تن از شعرای مهم فارسی نظیر نیما، شاملو، سیمین بهبهانی، فروغ فرخزاد و سهراب سپهری احساسات عاشقانه را بیان میکنند و درباره معشوق سخن می گویند. فرض او این است که ذهنیت شاعرانه بازتاب دهنده نحوه نگرش شاعر به سکسوالیته خودش و سکسوالیته معشوق است. نظر بهفر این است که شعرای کلاسیک ایرانی، عشق را نوعی احساس فرا ـ اجتماعی و متافیزیکی تلقی میکردند که در تنهایی به تجربه درآمده است. عاشق چنین عشقی، کسی بود که از سوءرفتار معشوقش دچار رنج و درد بود. بهفر، در مقایسه با این عشق متافیزیکی، نشان میدهد که برای شاعران مدرن، به ویژه محمد مختاری، ذهنیت جدید نقشهای ارباب ـ بنده در روابط عاشقانه را به پرسش میگیرد، اما او منتقد «زبان مردسالارانه» در آثار بسیاری از شاعران معاصر است. مریم پاکنهاد جبروتی، با استفاده از نظریههای اجتماعی ـ زبانی پساساختارگرا و انتقادی و نقد ادبی فمینیستی، تحلیل میکند که عدم تقارن قدرت در روابط جنسیتی چگونه در زبان فارسی بازتاب یافته است. تحلیل او نشان میدهد چگونه نقشهای جنسیتی زنان، به ویژه نقشهایی که با کارکردهای بدنی زنان سروکار دارند ـ خواه جنسی یا مربوط به باروری باشند ـ به نحو منفی در زبان فارسی نمود یافتهاند. این پدیده، به رغم بزرگداشت و احترامی است که فرهنگ ایرانی برای مادر بودن و خودستایی ایرانیان به خاطر احترام به زنان است. اگرچه پاکنهاد جبروتی تنها به طور کلی درباره سکسوالیته اظهارنظر میکند، اما بر این نکته تاکید میکند که زبان فارسی چگونه نقش منفعلانه را به زنان در بسیاری از ارجاعات ادبی یا استعارهای به سکسوالیته تحمیل میکنند. او همچنین استدلال میکند که بسیاری از تجارب زنان نظیر زایمان، تابو تلقی شدهاند و بیان مثبت درباره آنها را دشوار میکنند مگر اینکه نیک واژه باشد. او پیشنهاد اصلاح زبانی را به عنوان مؤلفهای از اصلاحات اجتماعی ـ فرهنگی برای پیشبرد حقوق زنان در ایران میدهد.
حسین باقرزاده، توجه دقیقتری به پویایی جنسی زبان از طریق مقایسه فارسی و انگلیسی کرده است. او نتیجهگیری میکند که در فرهنگهای مردسالار، افزون بر تعریف مردانه هنجار، اندامهای جنسی مردان نماد قدرت و افتخار هستند در حالی که اندام زنان نمود ضعف، بیهودگی و شرم است.
بحث فمینیستی درباره عشق و سکسوالیته برای این نویسندگان همبسته با بازنگری فرهنگ و زبان ایرانی است، زمینه گستردهای که در آن، مردان و زنان بدنهای خود و احساسات جنسی و عاشقانه خودشان را تجربه میکنند. هدف صرفاً بازسازی زبان نیست بلکه خلق زمینه و بافت زبانی است که در درون آن، افراد میتوانند مفاهیم و واژگان ضروری را برای بیان حساسیت جدید نسبت به بدن و لذت بدنی بیابند که ناشی از تجربههای واقعی است و نه دستورات اخلاقی از قبل تعریف شده. از این نظر، بررسی دقیق متلک یا توهینهای جنسی صرفاً نشان دادن آزار و اذیت جنسی نیست بلکه باید به عنوان تلاشی برای نبرد با هجوم مردان به استقلال زنان تفسیر شود. به طور مشابه، ترجمه کاغذ دیواری زرد اثر شارلوت پرکینز گیلمن به فارسی و اظهارنظر فیروزه مهاجر درباره این قطعه تلاشهایی برای یافتن زبانی برای بیان درماندگی زنان در نقشهای سنتی، افسردگی و جنون است. سیما سعیدی مقاله خود را درباره سکسوالیته به مثابه تابو با این گفته آغاز میکند که «بر طبق اخبار، ۴۰ درصد از زوجهای ایرانی از اختلالات روانی ـ سکسی رنج میبرند». او از بازشناسی این مساله اجتماعی استقبال میکند اما بی درنگ اضافه میکند که شرایط اجتماعی ـ فرهنگی در ایران از همان سنین اولیه به زنان میآموزد که امیال جنسی خودشان را سرکوب کنند. ایرانیان تمایل دارند سکسوالیته را یک موضوع خصوصی در نظر بگیرند که با شرم و گناه تداعی شده است و از این رو تمایلی ندارند درباره موضوعات جنسی بحث کنند و مشکلات روان شناختی گوناگونی را نادیده میگیرند که ریشه در سکسوالیته سرکوب شده دارند. سعیدی از یکی از اساتید متخصص بیماریهای زنان و یکی از اساتید روانپزشکی میپرسد چرا زنان ایرانی برای مشکلات جنسی خودشان به متخصصان مراجعه نمیکنند و چرا زنان در تجربه ارگاسم دارای چنین مشکلاتی هستند. پاسخ آنها این است که وقتی زنان یاد گرفتهاند که درباره سکسوالیته تنها بر حسب لذت دادن بیاندیشند، «آنها احساس نیاز به رابطه جنسی نمیکنند و در رابطه جنسی تنها پاسخ درخواستهای مردان را میدهند … . اگر زن سکس را به عنوان عملی تصور کند که منجر به بارداری او میشود، ممکن است حتی نداند که ارگاسم چیست، حتی اگر به ارگاسم برسد».
برخلاف متون مذهبی، در آثار فمینیستی لذت بدنی هدف اولیه رابطه جنسی در نظر گرفته میشود. پانته آ بهرامی مقاله خود را با نقل قولی از ویلهلم رایش آغاز میکند که میگوید تقدس بخشیدن به مادر بودن، تلاشی برای بیگانه ساختن زنان از سکسوالیته خودشان است تا از این طریق نظام طبقاتی و سرکوب جنسی حفظ شود. بهرامی درباره نقش کلیتوریس در تجربه لذت جنسی زنان بحث میکند و به خوانندگان میگوید که کلیتوریس به مثابه یک اندام «مورد تبعیض قرار گرفته است» و اهمیت آن در آموزش دختران درباره سکسوالیته نادیده گرفته شده است. همچنین در حالی که نویسندگان فمینیستی اذعان میکنند که سکس با عشق ماندگارتر است، «ما نباید انتظار بیش از حدی داشته باشیم: رابطه جنسی بدون معنای عاطفی ممکن است رضایت بخش باشد». برخلاف تمجید از باکرگی در متون اسلامی و تلقی خنثی از این موضوع در آثار علمی، باکرگی در اینجا انتخاب و گزینه زن تلقی میشود: «برخی افراد باکرگی را مهم میدانند؛ برخی دیگر بی اهمیت. قانونی برای آن وجود ندارد. باکرگی تنها تا آن جا بر رابطه تأثیر میگذارد که دختر یا زن آن را مهم تلقی کند».
این موردی مجزا از رد کردن باکرگی نیست. زنان معیارهای دوگانه باکرگی را در موقعیتهای مختلف نقد کردهاند. باکرگی تنها جنبهای از سکسوالیته نیست که به عنوان پدیدهای اجتماعی ـ تاریخی مورد بررسی نویسندگان فمینیست قرار گرفته است. پیش نوازش به عنوان تعاملی که از یک جامعه به جامعه دیگر بسیار متفاوت است، مورد بحث قرار گرفته است. بوسیدن، لمس پستانها و اندام جنسی و تحریک دهانی مورد بحث قرار گرفته است، با تاکید بر این که تمام ممنوعیتها فرهنگی هستند و نه غیرتاریخی و مطلق. به طور مشابه، رویاها و خودارضایی به عنوان شکلهای لذت جنسی مورد بحث قرار گرفتهاند که ممنوعیت دینی آنها را نامطلوب میشمارند. بهرامی تابوها علیه خودارضایی را به عنوان یکی از تلاشهای بسیار برای انکار مالکیت زن بر بدن خودش رد میکند: «امیال جنسی زنان به منظور استوار کردن وابستگی جنسی آنها به مردان رد شده است. هر بیان مستقلی از سکسوالیته زنان، تهدیدی برای قدرت مردان است».
نویسندگان اسلامگرا تصور سکس با شخص دیگری غیر از همسر قانونی را «زنای ذهنی» میدانند یا تعامل دو شخص را به «خودارضائی دو نفر» تقلیل میدهند. بهرامی در تضاد کامل با آنها، تاکید میکند که فانتزیهای اروتیک، لذت سکس در فرد را افزایش میدهد.
مفهوم «سردمزاجی» به این خاطر که از نظر علمی دقیق نیست رد شده است؛ در عوض، عوامل اجتماعی و فرهنگی که زنان را از سکس «خجالت زده، شرمگین و ترسان» میکنند مورد تاکید قرار گرفتهاند. بهرامی بیان میکند: اینکه بسیاری از زنان دارای میل جنسی اندکی هستند باید به عنوان نتیجه مشکلاتی در نظر گرفته شود که در خودشکوفایی و «کمرویی در مسائل جنسی» با آن مواجه بودهاند. بدن زنان در این نوشتارها نه تنها عریان شده است بلکه به طور عمومی مشهود شده و عنصر احساسی آن مورد استقبال قرار گرفته است.
به طور خلاصه فرض بنیادی گفتمان فمینیستی این بود که ایجاد نوعی سکسوالیته غیر سرکوب شده نمیتواند جدا از ایجاد افراد غیر سرکوب شده باشد. فمینیستهای سکولار نه تنها درباره موضوعات پزشکی و روانپزشکی سکسوالیته بحث کردهاند بلکه همچنین درگیر مواجهه مستقیم با بازتابهای فرهنگی، به ویژه زبانی از سکسوالیته، ایدههای فرهنگی درباره باکرگی، معیارهای دوگانه، آزار و اذیت جنسی در فضای عمومی و در محل کار، تجاوز و سوءاستفاده جنسی در خانواده و تن فروشی بودهاند ـ موضوعاتی که یا تابو هستند یا بحث درباره آنها در محیط به شدت محافظه کار جمهوری اسلامی ایران بسیار دشوار است. دیدگاههای مطرح شده در این نوشتارها در تضاد روشن با گفتمان اسلامی، حتی در پیشروترین حالت آن است.
این مقاله ترجمه و تلخیص متن زیر است:
Shahidian, Hammed .(2008). Contesting Discourses of Sexuality in Post-Revolutionary Iran in: Deconstructing Sexuality in The Middle East (2008). Ilkkaracan, Pinar (Ed.). Ashgate, pp. 101-137.
لینک دانلود سومین گاهنامه اسپکتروم « سیاست، جنسیت و سکسوالیته»