نیکی اخوان
ترجمه و تلخیص: ملیحه حسینی
نشریه والاستریت ژورنال در ۱۸ ژوئیه ۲۰۰۳، مطلبی منتشر کرد با عنوان «وبلاگ شما را آزاد میکند». هیئت تحریریه این نشریه با تاکید ویژه بر قدرت رهایی بخش وبلاگها، از وبلاگهای ایرانی تمجید کرد زیرا
به زنان اجازه میدهند «درباره قرار گذاشتن، سکس و موضوعات تابوی دیگر صحبت کنند»، همچنین به خاطر «ایفای نقش واقعی در جنبش دموکراسی ایران» و «فراهم کردن مفر جدیدی برای آزادی بیان». هیئت تحریریه این نشریه همچنین وبلاگنویسان ایرانی خارج از ایران را که به زبان انگلیسی مینوشتند، دلیلی اصلی و عمدهای تلقی کرد که چرا «غربیها» از فعالیتهای حکومت ایران برای مجازات وبلاگنویسان اطلاع دارند. در سال ۲۰۰۵، ایدههای مشابهی در کار نسرین علوی پدیدار شد که کتابی از گزیده وبلاگهای ترجمه شده را با عنوان ما ایران هستیم منتشر کرد. اگرچه نویسنده مستعار هیچ اطلاعاتی درباره فرایند انتخاب و گزینش خود ارائه نمیدهد، علوی بر این باور است که متنهای انتخاب شده برای انتشار ـ که تقریباً همگی آنها به شیوههای گوناگون دولت جدید را نقد میکنند و از آن جنبههای زندگی خودشان که بیش از همه تحت تأثیر سیاستگذاری دولت است، ناراضی هستند ـ بازتاب دهنده «ایرانیان واقعی امروز» است.
از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ وبلاگها به عنوان فضای آنلاین اولیه برای آثار سیاسی و فرهنگی ایرانیها سیطره یافت. در این دوره، مجموعه روزافزونی از گفتمانها به طور پیوسته از فضای وبلاگ ایرانی ـ یا وبلاگستان ـ به عنوان مکان مقاومت تمجید میکردند که در آن زنان به طور خاص از دولت و از محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی رهایی مییابند. این تبیینهای رایج از فضای گسترده وبلاگ ایرانیها مبتنی بر چند فرض مساله برانگیز است. این فرضها علاوه بر بازتولید غیرانتقادی ادعاها در مورد امکانهای اینترنت، تفاوتهای ظریف فضای وبلاگ ایرانی، دولت و جامعه ایران را نادیده گرفتهاند. به عبارت دیگر، این روایتها تمایل داشتند تناقضها و ماهیت مناقشهبرانگیز دولت و سیاست معاصر ایران را به بنای یکپارچهای تقلیل دهند که در آن، اجتماع یکسان و همگونی از وبلاگنویسان به عنوان افراد برانداز شناخته میشدند. به طور مشابه آنها یک دوگانه ساده میان «مردم» ایران (که به عنوان «مدافعان غرب» به تصویر کشیده شدهاند) و حکومت ایران (که «ضد غرب» معرفی شده است) فرض کردهاند و از این رو بررسی پیچیدگیهای هر دوی اینها را کنار گذاشتهاند.
در درون این چارچوب، زنان ایرانی عمدتاً برحسب جایگاهشان به عنوان قربانی تعریف شده و در بسیاری از مواقع نیز سرکوب زنان ایرانی برحسب ویژگی بدناش بیان شده است نظیر محدودیت بر نحوه پوشش و سکسوالیته زنان ایران. علاوه بر این، زنان ایرانی به نحوی معرفی شدهاند که گویی دامنه فعالیتهای آنها محدود به فضای مجازی است و به این ترتیب، پیوستگیها میان بیان نارضایتی آنها از طریق وبلاگنویسی و تجربههای زیسته آنها بررسی نمیشود. همچنین حوزههای متعددی حذف میشود که در آن، زنان ایرانی در پیگیری شماری از طرحهای خود فعال بودهاند که هدف آنها ایجاد تغییر به شیوههای گوناگون بود. به طور مشابه، تبیینهای رایج به ندرت شامل پژوهش این مساله میشود که خود وبلاگنویسان چه تصوری از اهداف خود دارند.
البته تمرکز بر بدن و شرایط فیزیکی زنان کشورهای مسلمان دارای تاریخ طولانی است که به گفتمانهای معاصر درباره اینترنت محدود نشدهاند. فرزانه میلانی، با تمرکز بر پیدایش ژانر خاطرات زنان مسلمان ـ به ویژه زنان ایرانی ـ که در کشورهای غیرمسلمان منتشر شده است، آنها را به عنوان «روایت گروگانها» توصیف میکند که زن مسلمان را به عنوان «قربانی دین و مذهبی ایستا و محصور در حجاب اجباری خودش» به تصویر میکشد. به طور مشابه، رکسانا بهرامیتاش، مقوله مورد نظر پروین پایدار از «فمینیسم شرقگرایانه» را برای تعیین فرضهای نژادپرستانه نهفته در این آثار به کار میبرد، در حالی که حمید دهباشی به کارکرد ایدئولوژیکی و مادی آنها اشاره میکند. همان طور که بهرامتاش، دهباشی و میلانی آشکار میکنند، موضوعات مربوط به زنان مسلمان و به تصویر کشیدن آنها به گونه ای که در ژانر خاطرات نمود مییابد، در هم تنیده با گفتمانهای معاصر و تاریخی گستردهتر است که به قدر کافی نمیتواند قلمرو غنی تجارب زنان در کشورهای مسلمان را دریابد.
به طور خلاصه، روایتهای مسلط در رابطه با فعالیتهای وبلاگنویسی زنان ایرانی در دوران رونق وبلاگها، درون چارچوبهای ریشهداری قرار میگیرند که درباره زنان در ایران و کشورهای مسلمان به طور کلی صحبت میکنند. از آن جا که این گزارشها زنان ایرانی را همواره قربانی، مورد تجاوز و محروم در نظر گرفتهاند، ظهور وبلاگنویسان زن را فی نفسه رادیکال تلقی میکنند و مجال اندکی برای پژوهشهای بیشتر میدهند. افزون بر این، از آن جا که وبلاگنویسی نوعی مقاومت تلقی شده است، وبلاگنویسان ایرانی به عنوان افراد سکولار و از این رو مخالف حکومت دینی ایران معرفی شدهاند. از این رو زنان وبلاگنویسی که پیش زمینههای فردی یا فعالیتهای آنلاین آنها با این مقوله ناسازگار بود، کنار گذاشته شدهاند.
این مقاله درصدد است به نحو انتقادی همصدایی و همگرایی روزافزون در مورد اهمیت سیاسی وبلاگستان ایرانیان را که تفاوتهای آن را نادیده میگیرد، به چالش بکشد. این مقاله به بررسی ابعاد غالباً مغفول مانده وبلاگستان میپردازد. در ابتدا این مقاله نشان میدهد که وبلاگنویسی زنان ایرانی، شیوه استثنایی از بیان یا فعالیت نیست. زنان وبلاگنویس ایرانی، عاملیت خود را هم به صورت آنلاین و هم به صورت آفلاین اعمال میکنند. خطوط میان دو قلمرو مجازی و واقعی دقیق و متمایز نیست بلکه مرتبط و بهم پیوسته است. روایتهای مسلط، علاوه بر نادیده گرفتن کل گروههای زنان (و مردان) آنلاین، پیچیدگیهای آن دسته از وبلاگنویسان را نیز حذف میکند که شایسته در نظر گرفتن هستند. این مقاله گامهایی را برای آشکار کردن تناقضات و کشمکشهای وبلاگستان و نیز بافتهای اجتماعی ـ سیاسی آن بر میدارد.
رویکردها به نت به عنوان مکان تحقیق
روش این مقاله، علاوه بر تکیه بر بینشهایی که چارچوبهای مسالهبرانگیز درباره زنان ایرانی و مسلمان را پیگیری و نقد کردهاند، تحت تأثیر کار محققانی است که بر اهمیت رویکردهای تلفیقی برای مطالعه پدیدههای مرتبط با اینترنت تاکید میکنند. استیون جونز از جمله نخستین افرادی است که ارزیابیهای مثبت از پدیدههای اینترنت را به چالش میکشد. او این کار را با توجه به بافتمندی آنها در چارچوبهای پیشاموجود و برای فهم رسانهها و اَشکال اجتماعی به انجام میرساند. دانیل میلر و دان اسلیتر با استفاده از روش قومنگارانه، نشان میدهند که فضای سایبری نباید به عنوان «تجربهای تلقی شود که از واقعیت آفلاین کاملاً گسسته است». در عوض آنها به روشهایی نیاز دارند که پیوستگیها و روابط میان جهانهای مجازی و غیرمجازی را کندوکاو کند. کریستین هاین نیز با استفاده از یک رویکرد قومنگارانه نشان میدهد که: اگر فضای سایبری ناشی از بافتهای خاص تولید در نظر گرفته شود که در درون آن نیز تغییر میکند، میتوان از بتوارگی اینترنت اجتناب کرد. در همین راستا او پیشنهاد میدهد که به اینترنت به عنوان فرهنگ و اثر فرهنگی نزدیک شویم. به طور خلاصه، اینترنت شامل فضاهایی میشود که فرهنگ تولید کرده است اما خود این سایتها محصول فرهنگ هستند.
در همین راستا، پژوهشهای من در اینجا درباره آنچه به عنوان «رهایی زنان از طریق وبلاگنویسی» مقولهبندی شده است به طور مشابه در پی تعیین موقعیت و وضعیت زنان ایرانی وبلاگ نویس در درون بافت حضور و مشارکت گستردهتر آنها در فضاهای عمومی و آفلاین است. در حالی که به بررسی برخی از شیوههایی میپردازم که زنان ایرانی داخل و خارج از ایران، از اینترنت برای تغییر و گذر از تابوهای حقوقی و اجتماعی گوناگون استفاده میکنند، استدلال خواهم کرد که این موارد از مقاومت آنلاین در تداوم با فعالیتهایی است که زنان به لحاظ تاریخی در واقعیت به انجام رساندهاند و نه اینکه با آن فعالیتها در تضاد باشد. به عبارت دیگر، در تضاد با تبیینهای عامهپسند، وبلاگنویسی زنان ایرانی فی نفسه و ضرورتاً نوعی گسست شدید از تجارب زیسته آنها نیست. بحث در مورد وبلاگنویسانی که کاملاً از روایتهای مسلط حذف شدهاند، فعالیتهای آنلاین آنها را در بافتهای اجتماعی ـ سیاسی گستردهتر قرار میدهد که هم آنها را شکل دادهاند و هم به نوبه خود توسط آنها شکل گرفتهاند.
زنان در وبلاگستان: بافتهایی برای در نظر گرفتن جنسیت و روایت آزادی آنلاین
اگرچه هیچ تلاش نظاممندی برای تعیین نسبت جنسیتی وبلاگنویسان صورت نگرفته است، واضح است که زنان ایرانی داخل یا خارج از ایران، سهمی زیادی از وبلاگستان را به خود اختصاص میدهند. در مقایسه با مردان وبلاگنویسی که تمایل دارند جنسیت را به عنوان هنجاری تلقی کنند که نیازی به صحبت کردن درباره آن نیست، زنان ایرانی وبلاگنویس غالباً در معرفی خودشان صریح هستند. این تاکید بر جنسیت فرد در همان نگاه اول، در ویژگیهای ساختاری نظیر گرافیک، عنوان و یا آدرس وبلاگ واضح است. این فعالیتها برای مشخص کردن جنسیت فرد فراتر از زبان و مکان میروند، خواه به زبان انگلیسی باشند یا فارسی، در داخل ایران باشند یا خارج از آن.
با توجه به محتوای وبلاگ، روند مشابه است: زنان وبلاگنویس غالباً درباره تمرکز بر جنسیت صریح هستند و مشارکت آنها در چنین موضوعاتی به شیوههای گوناگون ظاهر میشود. بسیاری از آنها، از مرزهایی عبور میکنند که نمیتوان به سادگی در فضاهای آفلاین از آنها فراتر رفت، فضاهایی که به نحو بسیار تنگاتنگی بهواسطه محدودیتهای سیاسی و اجتماعی، سیاسی شدهاند، اما مرزهای دو قلمرو آنلاین و آفلاین کاملاً و دقیقاً مشخص نشدهاند. این طور هم نیست که زنان به عنوان کنشگران عرصه عمومی، هیچ عاملیتی خارج از وبلاگستان نداشته باشند اما دارای استقلال کامل در وبلاگستان باشند. برعکس، به رغم محدودیتهای حقوقی و اجتماعی، زنان ایرانی در بخشهای متنوع جامعه ایران ادغام شدهاند و نقش مهم و پیش رو را در بررسی برخی از موضوعات ضروری برعهده گرفتهاند. در بسیاری از موارد نظیر مشارکت در بنیادهای خیریه دولتی، عمدتاً زنان محافظهکار که عموماً با عناصر تندروی حکومت ایران متحد هستند، به شیوههای گوناگونی به عنوان مشارکت کننده و نفع برنده عمل میکنند. آنهایی که نمیخواهند به طور مستقیم با بنیادهای دولتی کار کنند به طور روزافزون به سوی جامعه مدنی حرکت میکنند یعنی مکان و فضایی که زنان نقش هدایتکنندهای را در تأسیس و اداره سازمانهای غیردولتی ایفا میکنند.
با وجود این، روایتها در مورد آزادی زنان ایرانی، به خصوص وقتی توسط منابع خارجی یا منابع دیگری در خارج از ایران تولید و منتشر میشود، کماکان وضعیت زنان پس از انقلاب ۱۳۵۷ را بدتر و وخیمتر تلقی میکنند. اگرچه این درست است که تغییرات اعمال شده در مجموعه قوانین اخلاقی و حقوقی به شیوههای گوناگون پیامدهای ویرانگری داشته است، تأثیر این تغییرات مطلق و بدون مناقشه نبوده است. افزون بر این، این درست نیست که وبلاگ یک فرصت پیشاپیش ناموجود را برای مشارکت عمومی زنان ایجاد کرده است. هم قبل و هم بعد از انقلاب ۱۳۵۷، زنان مناصبی را در حکومت و بخشهای عمومی دیگر به دست آورده بودند و تعداد آنها در دانشگاهها با تعداد مردان دانشجو قابل مقایسه و حتی فراتر از آنها است. از این گذشته، زنان کماکان به عنوان تولیدکنندگان فرهنگی فعالیت میکنند و همچنین به عنوان هنرمند، روزنامهنگار و روشنفکر به فعالیت میپردازند.
از این رو، گرچه شرایطی که زنان میتوانستند مشاهده پذیر و مؤثر باشند تغییر کرده است، آنها از قلمرو عمومی بعد از تشکیل جمهوری اسلامی ناپدید نشدهاند. برای مثال تحمیل حجاب اجباری از سوی جمهوری اسلامی به رغم اعتراضهای گسترده از سوی بخشی از زنان و گروههای زنان آغازکننده نوعی تغییر در چهره مجازی و حقیقی زنان شد. از سوی دیگر، اصول تحمیل شده اخلاق عمومی که حجاب نمونهای از آن است، به نفع برخی زنان شد یعنی زنانی که دارای پیشزمینههای مذهبی بودند و هم به خاطر فشارهای خانواده و هم پیش داوریها علیه ادغام زنان باحجاب، در درون فضاهای عمومی به حاشیه رانده میشدند اکنون میتوانستند به صورت فعالانهتری در قلمروهایی مشارکت کنند که قبلاً غایب بودند.
افزون بر این، بررسی تغییرات زبانی برحسب چارچوب قبل و بعد از انقلاب، معمولا تحولاتی را که در شکلگیری جمهوری اسلامی رخ دادهاند، در نظر نمیگیرد. سالهای تأسیس حکومت جدید که طی آن، حکومت قدرت خودش را مستحکم میکرد و درگیر جنگ هشت ساله با عراق بود معمولاً به عنوان سرکوبگرترین دوره برای بیان سیاسی و اجتماعی به طور کلی و برای زنان به طور خاص معرفی میشود. به دلایل متعددی، محیط اجتماعی ـ سیاسی بعد از مرگ آیت الله خمینی انعطاف پذیرتر شد که همراه بود با نخستین تغییرات مهم تحت ریاست جمهوری علی اکبر هاشمی رفسنجانی که طرحهای آزادسازی اقتصادیاش مبتنی بر دولت سرمایه داری اسلامی و عملگرا بود (که به مشارکت زنان در بازار کار، نرخ باروری ثابت و غیره نیاز داشت). انتخاب محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶ و حمایت او از ایجاد جامعه مدنی براساس گفتگو نیازمند ادغام زنان بود. البته هیچ یک از این تغییرات از سوی عناصر تندرو در میان ساختار قدرت نهادی و گروههایی از جمعیت که حامی آنها بودند، بدون چالش نبود، اما حتی محافظهکارترین مدافعان جمهوری اسلامی ـ از جمله حامیان احمدی نژاد ـ متکی به بسیج زنان در جبهه خود بودند. بنابراین افسانه «زنان» در برابر «دولت» که اساس تبیینهای عامهپسند درباره اینترنت ایرانی است این پیچیدگیها را بازتاب نمیدهد. در عین حال، روشن است که نقش زنان در ایران به شدت مورد بحث بوده است و در پرتو همین نبردها و شیوههای بیان آنها در گفتمانهای رهاییبخش است که من اکنون به برخی از نمونهها درباره زنان در وبلاگستان رجوع میکنم.
ابهامات در فضای وبلاگ و فراتر از آن
از آن جا که بسیاری از وبلاگنویسان، به ویژه آنهایی که داخل ایران هستند، نام خود را پنهان میکنند، متنهای آنلاین آنها میتواند به ما کمک کند که تشخیص دهیم وبلاگنویسی آنها چگونه با تجارب زیسته آنها در هم تنیده شده است. از این رو، وبلاگها به عنوان منبع اصلی به کار میآیند که براساس آن میتوان تداوم و تاثیر متقابل بر فضاهای ایدئولوژیکی و مادی فضاهای آفلاین را بررسی کرد. از این رو سودمند است که با نمونههایی آغاز کنیم که نشان میدهند خود وبلاگنویسان چگونه رابطه خود را با فعالیتهای مشارکتی در وبلاگستان بیان میکنند به ویژه از آن جایی که اظهارنظرهای خودآگاهانه احتمالاً به نفع اظهارنظرهای گستردهتری که درباره «آزادیهایی» کلیگویی میکنند که قلمرو وبلاگ برای زنان فراهم میکند، حذف میشوند.
پرستو دوکوهکی، یکی از کنشگران داخل ایران بود که از سال ۲۰۰۲ وبلاگ معروفی به نام زن نوشت را در دست داشت. دوکوهکی همانند بسیاری از وبلاگنویسان، به موضوعات گوناگونی میپرداخت از ژرفاندیشیها درباره زندگی شخصیاش تا اظهارنظر درباره وضعیت روزنامهنگاری، سیاست و امور اجتماعی. وبلاگ او شامل مطالبی میشد که تحت عنوان «موضوعات زنان» قرار میگرفت و بر مواردی تمرکز داشت که مشکلات اجتماعی و حقوقی زنان در ایران را برجسته میکرد. در نخستین مطلب او به تاریخ ۶ ژوئن ۲۰۰۲، او انتخاب عنوان وبلاگ و انگیزههای خودش برای نوشتن را توضیح میدهد:
«حالا چرا زن نوشت؟ چرا که نه! به نظرم دنیا از دید زنها یه چیزه و از دید مردها یک چیز دیگه. ظاهراً زنها فرصت اینکه دیدشون رو ثبت کنن نداشتن و اون دسته از زنهایی هم که چیزی ثبت کردهاند بیشتر دید مردانه رو انتخاب کردهاند. فروغ فرخزاد و از جدیدترها گراناز موسوی در این نظریه جزء استثناها هستند. اینها رو صاحبنظرهای فمینیسم میگن نه من! این صاحب نظرها البته با دنیای وبلاگنویسی آشنا نیستن که آگه آشنا بودن، تا حالا یه تجدیدنظری در حرفاشون میکردن».
در این جا نویسنده خودش را در همان جنبشی قرار میدهد که قدرتش را اعلام میکند. حداقل برای این نویسنده، وبلاگ فضایی برای ایجاد گسستهای متنوع و آگاهانه در ساختارهای نامتوازن قدرت است. نویسنده این کار را نه تنها با اظهارنظر درباره جهان از «دیدگاه زنان»، بلکه همچنین با استفاده از فضای وبلاگ برای بسیج خوانندگان پیرامون رویدادهای مهمی انجام میدهد که دارای پیامدهایی برای زنان به عنوان افراد یا به عنوان اعضای یک گروه برساخته است. آنچه با پیگیری این وبلاگ روشن میشود به طور خلاصه این است که ایدهها و فلسفههایی که او از آنها در فضای آنلاین حمایت میکند به نحو متقابل با رویدادهایی درهم آمیختهاند که او در فعالیتهای آفلاین خودش ترویج میکند.
افزون بر این، وبلاگ یک فضای استثنایی برای او برای اِعمال عاملیت نیست بلکه امتداد فعالیت آفلاین اوست. دوکوهکی اطمینان حاصل میکند که مخاطبش، از مجموعه فعالیتهایی که او درگیرش است، آگاه باشد. او غالباً از وبلاگ برای مشارکت خوانندگان در تفکر و تأمل درباره مسائلی که او با آنها در زندگی شخصی و حرفهاش مواجه است، استفاده میکند. به روزرسانی درباره موضوعات مربوط به طرحهای روزنامهنگاری و فعالیتهایش در مورد سازماندهی فعالیتهای مرتبط با حقوق زنان، بخش مهمی از نوشتههای او را تشکیل میدهند. این مطالب نه تنها برای خوانندگانی که به خود دوکوهکی علاقهمند هستند بلکه برای کسانی که میخواهند درگیر موضوعات سیاسی و اجتماعی بزرگتری شوند که او با آنها سروکار دارد به عنوان منبع مهمی از اطلاعات به کار میآیند. در اسفند ۱۳۸۶ برای مثال، بعد از این که او و بیش از ۳۰ نفر از همکارانش بازداشت شدند و بعدها با وثیقههای سنگین آزاد شدند (به عنوان بخشی از سختگیری حکومت بر کمپین زنان برای اصلاح قوانین تبعیض آمیز)، سایت دوکوهکی تبدیل به یکی از نقاط محوری و اصلی کنشگران فراملی شد که برای به روز رسانی مطالب و برای فهم اینکه چه نوع سازماندهیای برای انسجام و پاسخگویی به نیازهای زنان کنشگر لازم است، متکی به وبلاگ او بودند.
پیوستگیها میان بیان آنلاین تمایلات وبلاگنویسان و پیگیری اهداف آفلاین خودشان را حتی میتوان در وبلاگ زیتون یافت که نویسندهاش گمنام است. زیتون نمونهای از زنان طبقه متوسط، جوان، ناراضی و تحصیل کرده است که تجارب آنها نه تنها در روایتهای رایج درباره پدیده وبلاگنویسی بلکه در شرح و توضیح به نگارش درآمده در رابطه با زنان ایرانی به طور کلی حائز اهمیت است. نگارش درباره حومههای تهران از سپتامبر سال ۲۰۰۲، نقد حکومت و آسیبهای اجتماعی، بخش ثابتی از مطالب او را تشکیل میدهند و این اظهارنظرها معمولاً برحسب فعالیتها و طرحهای روزانه او بیان شدهاند، اما وبلاگ زیتون، به رغم بیان بیزاری از سیاستهای حکومت که گاهی اوقات خستهکننده و تکراری است، مملو از تناقضات و کشمکشها است، واقعیتی که در روایتهای عامهپسند آشکار نیستند. این روایتها نوشتههای او را در دفاع از این تز مطرح میکنند که اینترنت، قلمرو مقاومت مستقیم در برابر حکومت است.
برای مثال در زمان انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۵، بحثهای فراملی درباره نامزدها و پرسش از مشارکت در فرایند انتخابات، بخش بزرگی از وبلاگستان را به خود اختصاص داد. زیتون در ابتدا از عدم مشارکت حمایت کرد. زیتون یک ماه قبل از انتخابات، نه تنها باور خود را به تحریم انتخابات چند بار تکرار کرد بلکه افرادی را به تمسخر گرفت که میخواستند از ترسشان رأی بدهند به خاطر اینکه نداشتن مهر انتخابات در شناسنامه ممکن بود منجر به پیامدهای منفی شود:
«جالب است که برخی از مردم فکر میکنند که باید مهری بر شناسنامهشان داشته باشند تا بتوانند در این کشور نفس بکشند. آقایان محترم، این داستان قدیمی است. برخی افراد می گویند که رأی سفید میدهند. به نظرم رأی سفید بسیار بدتر از رأی دادن به بدترین نامزد است! زیرا نشانه ترس است. حتی یک رأی سفید هم آنها را خوشحال خواهد کرد.»
زیتون به رغم تصمیم ظاهراً تغییرناپذیر او علیه رأی دادن و مشارکت در هر گونه عملی که حکومت بتواند آن را نشانهای از حمایت تفسیر کند، خوانندگان خود را شگفت زده میکند هنگامی که در روز انتخابات اعلام میکند که به نامزد اصلاح طلبان رأی داده است. این تغییر غیرمنتظره با واکنش شدید بسیاری از خوانندگان او مواجه شد که خشم خودشان را در بخش اظهارنظرها یا در وبلاگهای خودشان بیان کردند. زیتون این حملات و توهینها به خودش را این گونه خلاصه میکند «خائن، جاسوس، فریبکار، دورو، وطن فروش، زنستیز، همدست جرائم رژیم، مشروعیت بخش به رژیم». زیتون با بیان ترس و بیمناکیاش از حملات متعددی که به او شده است، ظاهراً از این شگفت زده میشود که برخی از خوانندگان، او را در شرایط سیاه و سفیدی قرار میدهند که هیچ مجالی برای تفاوتها در تصمیمات اساسی درباره مشارکت سیاسی فرد وجود ندارد.
رسوایی که در وبلاگستان در پاسخ به تغییر ظاهراً ناگهانی زیتون در برابر انتخابات فوران کرد به چند دلیل مهم است. اگرچه درست است که زیتون همانند بسیاری از زنان وبلاگ نویس دیگر، از فضای وبلاگ برای مشارکت در بحثهایی استفاده میکرد که ممکن است محدودیتهای بیان در قلمرو آفلاین را کنار بگذارد، وجود مجازی او بسیار با وجود آفلاین او در هم تنیده بود. افزون بر این، این واقعیت که حتی زیتون به سادگی با چارچوبهای تقلیلگرایی که در ارزیابی وبلاگستان به کار رفته است هماهنگ نیست، نشانهای از نقایص چنین گفتمانهایی است.
نگاهی به صفحات زنان نشان میدهد که فعالیتهای وبلاگنویسی زنان ایرانی با تجارب آفلاین آنها مرتبط است. روایتهای مسلط درباره وبلاگستان، عاملیت زنان را انکار نمیکنند اما این عاملیت را به فضای مجازی محدود میکنند. این ارزیابی نادقیق که بیان زنان در مورد اهداف و تمایلاتشان محدود به فعالیتهای آنلاین آنها است، مشارکت گسترده آنها در جامعه ایران و دستاوردهای آنها در پیشبرد طرحهای شخصی یا اجتماعی را دست کم میگیرد. خواه آنها درگیر کمپینهای اصلاح اجتماعی به مانند دوکوهکی شده باشند یا اظهارنظرهای آزادانه خودشان درباره فعالیتهای سیاسیشان را به توصیف رأی دادن خودشان محدود کرده باشند، کاری که زیتون انجام داد، زنان وبلاگنویس ایرانی نشان دادهاند که عاملیت خود را هم به صورت آنلاین و هم آفلاین اعمال میکنند.
این در مورد زنان وبلاگنویسی نیز صادق است که به لحاظ سیاسی به عناصر بسیار محافظهکار هیئت حاکمه گرایش دارند. وبلاگنویسی میتواند فعالیتهای آفلاین آنها را کامل کند و برای آنها قلمرو دیگری برای بیان دیدگاههای خود فراهم کند و روابطی را با دیگران ایجاد کند که به لحاظ جغرافیایی پراکنده هستند ـ همه این ویژگیها میتواند محبوبیت این فعالیت میان زنان و مردان ایرانی را تبیین کند، اما همان طور که نمونههای بالا و بحث قبلی درباره نقش زنان در جامعه ایران نشان میدهد، چنین نیست که وبلاگ، فضای استثنایی برای آزادی زنانی باشد که راههای گریز دیگری برای بیان یا کنش ندارند.
همچنین بیان آنلاین سکسوالیته زنان غالباً به عنوان شاهدی برای قدرت رهایی بخش اینترنت ذکر میشود. در واقع، یکی از نخستین وبلاگهای زنان که توجه گستردهای در مطبوعات خارجی غیرفارسی زبان پیدا کرد، سایت فاحشه بود که ظاهراً مربوط به وقایع روزانه یک روسپی ایرانی بود که مطالبش فساد و تعصب جنسیتی نظام حقوقی را آشکار میکرد. اگرچه روشن است که بسیاری از سایتهای زنان، از جمله وبلاگهایی که در بالا ذکر شد، شامل مباحثی درباره سکسوالیته هستند و میتوانند به موضوعاتی بپردازند که طرح آنها در فضای آفلاین ساده نیست، این موضوع محور اصلی بسیاری از سایتهای زنان نیست. البته وبلاگهای ایرانی وجود دارند که به سکسوالیته اختصاص دارند اما تعداد آنها در مقایسه با سایتهای مشابه در میان وبلاگنویسان با پیش زمینههای ملی مختلف و مکانهای جغرافیایی مختلف چندان قابل توجه نیست. به طور خلاصه، هیچ چیز قابل توجهی درباره بحث زنان ایرانی در باب سکسوالیته وجود ندارد مگر اینکه این پیش فرض را داشته باشیم که امیال انها سالهاست سرکوب شده است. بار دیگر بیان میکنم که در اینجا محدودیتها بر سکسوالیته زنان در چارچوب قوانین یا جامعه ایران را انکار نمیکنم بلکه این پرسش را مطرح میکنم که چگونه تمرکز نامتوازن بر بیان آنلاین درباره سکسوالیته در روایتهایی نمایان میشود که فضای آنلاین را از تجارب زیسته میگسلد و به این ترتیب قلمرو عاملیت زنان را حذف میکند، آن هم با بتوارهسازی از فضای اینترنت و با بازتولید غیرانتقادی این ادعا درباره زنان مسلمان که برای آنها، رهایی از سرکوب جنسی و جنسیتی یک مساله محوری است.
نتیجه گیری
همان طور که بحثهای بالا نشان داد، زنان ایرانی، بخش مهمی از وبلاگستان در اوج محبوبیتش از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ بودند. آنها به شیوههای گوناگون از وبلاگهای خود برای بحث و گفتگو درباره موضوعات جنسیت، به پرسش گرفتن سیاستهای دولت و سازماندهی برای ایجاد تغییر اجتماعی استفاده میکردند، اما تبیینهای مسلط در این دوره به قدر کافی به پیچیدگیهای وبلاگنویسی زنان ایرانی و بافتهای اجتماعی ـ سیاسی که پدیدار گشتند، نمیپردازند. در عوض، روایتهای کلیشهای را تولید کردهاند که به طور مداوم دیدگاههای زنان عمدتاً طبقه متوسط به بالا و سکولار خودآگاه را برجسته میسازند در حالی که کاملاً آرا و نظرات زنانی را که با این معیارهای تجویز شده انطباق نداشتند، نادیده میگیرند و از این رو حذف میکنند.
از آن جا که تبیینهای مسلط، پیچیدگیهای وبلاگهای مورد بررسی را حذف کردهاند، حتی زنان وبلاگنویسی که با قاعده ناگفته انطباق دارند و در روایتهای رایج گنجانده شدهاند توسط همین گفتمانها تضعیف شدهاند. افزون بر این، این تبیینها با قالببندی وبلاگنویسی زنان برحسب واژههایی که عاملیت آنها را به حوزههای مجازی محدود میکنند، فرضهای موجود در حوزههای عمومی مردان مسلمان را تأیید کردهاند و مشارکت فعال و چند سطحی زنان در حوزههای گوناگون را حذف کردهاند.
نمونههایی از فعالیتهای آنلاین زنان که در این مقاله بیان شد نشان میدهد که موضعهای انتقادی نسبت به دولت و جامعه را میتوان در میان مدافعان و مخالفان خودآگاه حکومت پیدا کرد. افزون بر این، فعالیتهای وبلاگنویسی زنان صرف نظر از جهت گیری سیاسیشان، بخش جداییناپذیری از مشارکت سیاسی، اجتماعی و حرفهای آنها است. این نکته اخیر نشان میدهد که وبلاگستان میتواند به عنوان ابزاری برای به چالش کشیدن برداشتهای نادرست درباره زندگی زنان ایرانی به کار رود.
در پایان، موضوعات بسیاری درباره مشارکت زنان ایرانی در حوزه وبلاگها و شبکه به طور کلی باید مورد بررسی قرار گیرد. اگر مشارکت زنان در وبلاگستان به شیوههایی فهمیده شود که آن را در بافتهای آفلاین قرار دهد، آنگاه میتوان مشاهده کرد که زنان ایرانی عاملیت خود را به شیوههای متعدد و گوناگونی اعلام میکنند که به فضای آنلاین و به افرادی با گرایشهای سیاسی خاص محدود نشده است. علاوه بر این، بسط ارزیابیها درباره وبلاگستان ایرانی و گنجاندن تحلیلهای منسجم از وبلاگنویسان نادیده گرفته شده، فرصتهایی را برای فرارفتن از چارچوبهای کلیشهای فراهم میکند که در گفتمانها در مورد وبلاگنویسان ایرانی و سوژههای ایرانی به طور کلیتر مسلط بودهاند.
لینک دانلود سومین گاهنامه اسپکتروم « سیاست، جنسیت و سکسوالیته»
این مقاله ترجمه و تلخیص مقاله زیر است:
Akhavan, Niki. (2011). Exclusionary Cartographies: Gender Liberation and the Iranian Blogosphere in: Gender in Contemporary Iran; Pushing the Boundaries. (2011). Roksana Bahramitash & Eric Hooglund (Eds.). London: Routledge.