در دو بخش قبلی به جدول زمانی تلاشهای زنان برای رفع ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاهها در دو دوره زمانی بعد از انقلاب ۵۷ تا سال ۸۸ و سال ۸۸ تا ۹۸ پرداختیم و در این بخش، به خلاصه تحلیلی درباره رویدادهای منتج به ورود زنان به ورزشگاهها میپردازیم.
بالاخره در ۱۸ مهرماه ۱۳۹۸ گروهی از زنان ایران موفق شدند برای اولین بار با در دست داشتن بلیتی که خریداری کرده بودند، وارد ورزشگاه آزادی شوند. این اتفاق با بازخورد گسترده رسانهها روبرو شد و هر یک هم عامل یا عواملی خاص را موجب این گشایش معرفی میکردند. در این تاریخچه به بازنمایی عملکرد فعالان و مسئولان در این ۳۸ سال ممنوعیت، میپردازیم.
آماده کردن زمینه برای طرح مطالبه ورود زنان به ورزشگاهها، به دورانی که بعد از جام ملتهای آسیا در سال ۱۹۹۶، و زمانی که ایران درخشش دوبارهای با تیم جوانان داشت، باز می گردد. در حالی که در تمام این سالها دختران و زنانی که مجذوب فوتبال بودند با پوشش منتسب به مردانه وارد ورزشگاهها میشدند، یک رخداد خاص نیز در نمایش حضور زنان در ورزشگاهها موثر بود. در مسابقات والیبال نوجوانان جهان برای اولین بار پس از انقلاب، خانوادهها اجازه حضور در مجموعه ورزشی آزادی را به دست آوردند.
فضای نسبتًا باز مطبوعات در آن دوره و فعالیت خبرنگاران موضوع حضور خانوادهها و فواید آن را مطرح کرد، جامعه جوان و پویا و مطبوعات نزدیک به جامعه از هر فرصت بازی تیمهای ملی، استفاده می کردند تا موضوع حضور زنان در فوتبال را هم مطرح کنند بویژه که تیم ملی فوتبال در اوج محبوبیت به سر میبرد و جامعه عطش زیادی برای همراهی با موفقیتهای تیم ملی داشت.
وقتی تیم ملی فوتبال مردان در هشتم آذرماه ۹۶ به جام جهانی فرانسه صعود کرد، جشن شادمانی ملی سراسر ایران را فرا گرفت و هنگام استقبال از تیم در ورزشگاه آزادی، زنانی توانستند با سماجت برای اولین بار بعد از انقلاب زمین سبز آزادی را ببینند.
فعالیت روزنامه نگاران، فعالان حقوق زنان و جو جامعه موجب حضور چند روزنامه نگار زن و البته تعدادی زن دیگر با دعوتنامه زمان بازی با آلمان در نزدیکی ورودی ورزشگاه آزادی و سپس در خرداد۸۴ در بازی با بحرین شد. در اولی برخورد خشن پلیس مانع ورود شد، اما در دومی علی رغم برخورد خشن، زنان توانستند یک نیمه فوتبال و صعود تیم ایران به جام جهانی را تماشا کنند.
با گسترش دسترسی به اینترنت در شهرها، امکان دسترسی و خبرگیری از فعالیت زنان در راستای باز کردن در ورزشگاهها کمی آسانتر شده بود. خاطرات زنانی که در بازی بحرین به ورزشگاه رفتند و آن را در وبلاگشان منتشر کردند، باعث آگاهی زنان بیشتری شد و زمانی که تیم ملی در راه جام جهانی ۲۰۰۶ بازی دوستانهای با تیم کاستاریکا داشت گروه زنانی که پشت درهای استادیوم آزادی جمع شده بودند، بیشتر از نوجوانان و زنان جوانی تشکیل شده بود که برخی از آنها برای اولین بار سر در ورزشگاه آزادی را میدیدند و اکثرشان از طریق اینترنت از این تجمع اطلاع پیدا کرده بودند.
در حدود سالهای ۸۴ و ۸۵، جامعه مدنی ایران که ۸ سال فعالیت آشکارانهتری را از سر گذرانده بود، ورود زنان به ورزشگاهها را اولویتی برای حقوق زنان نمیدانست، تا جایی که بعضی از فعالان حقوق زنان و روزنامهنگاران و طرفداران زن فوتبال با نوشتن و برگزاری جلسات متعدد از جمله با نمایش فیلم آفساید در جلسات خصوصی و یا دانشگاهها سعی در مطرح کردن این حق بهعنوان یکی از حقوق پایمالشده زنان در بین جامعه مدنی و فمنیستهای داخل ایران کردند.
سیاسیون و نمایندگان مجلس هم در مقاطعی پیگیر حضور زنان در ورزشگاهها بودند، بهویژه با نظر مثبت رئیس وقت فدراسیون فوتبال و رئیس سازمان تربیت بدنی در دولت خاتمی؛ ولی کسی که سوار بر موج عوامگرایی، دستور رسمی برای باز شدن درهای ورزشگاهها به روی زنان را صادر کرد، محمود احمدی نژاد رئیس جمهور پیشین ایران بود.
البته فعالان حقوق زنان و طرفداران فوتبال از این اقدام چندان هم خوشحال نشدند و ترس از عواقب بعدی داشتند. در دوره زمانی که مجلس اصولگرا و طرفداران احمدی نژاد همگی از تندروهای حکومتی بودند، این دستور با واکنش تند مسئولان مواجه شد و فضا را برای فعالان نه تنها بازتر نکرد که تنگتر از پیش هم کرد. این از جمله همان عواقبی بود که کنشگران نگرانش بودند.
هنگام بازی دوستانه با بوسنی فعالان حقوق زنان و گروهی از طرفداران فوتبال مقابل ورزشگاه آزادی تجمع کرده و در سکوت روی چمنهای جلوی استادیوم نشستند. این بار با رفتار بسیار خشن ماموران زن هم مواجه شدند و متوجه شدند تجمع تنها به معنی خسارت و صدمه جسمی و روحی به زنان فعال در این زمینه است. در ادامه محدودیتها روزنامه نگاران و خبرنگاران رسانهها نیز از انتشار مطلب در مورد ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاهها منع شدند.
از سال ۱۳۸۵( ۲۰۰۶) فیفا و ایافسی دو نهاد جهانی و آسیایی فوتبال در جریان ممنوعیت ورود زنان ایرانی به ورزشگاهها قرار داشتند. کمپین شکل گرفته ورزشگاه، در هر بازی بینالمللی با جمع کردن مدارک و شواهد و فرستادن آن به مالزی و سوئیس این دو نهاد را در جریان ادامه ممنوعیت حضور زنان قرار میداد، ضمن اینکه توماری با صد هزار امضا و نامه سرگشادهای در مورد این ممنوعیت نیز به هر دو نهاد فکس و بوسیله پست نیز ارسال شد. می توان گفت برای سالها، فعالان داخل سعی در متقاعد کردن مسئولان جامعه کردند و حالا که با سد بزرگی در برابرشان روبرو شدند، به نهادهای بینالمللی فوتبال شکایت کردند.
این تماسها باعث شد در سال۱۳۸۷ زمانی که ایران علاقه خود را برای میزبانی جام ملتهای آسیا اعلام کرد به طور ضمنی با این پاسخ روبرو شود که به علت ممنوعیت ورود زنان، ایران شانسی برای میزبانی ندارد.
در دوره دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد، زمانی که فشار و تهدیدات امنیتی جامعه مدنی ایران را فلج کرده بود، فیفا و یا ایافسی در زمینه ورود زنان به ورزشگاهها هیچگونه اظهار نظری نکردند.. در اواخر دوره دوم گفتگوهایی در دانشگاه تهران در مورد ورود زنان شکل گرفت. در تمام طول گفتگو محمدصادق درودگر (رئیس کمیته فوتسال)، عزیزالله محمدی (سرپرست سابق سازمان لیگ)، مجید حسینی کنگانی (مدیرعامل سابق باشگاه شاهین بوشهر)، سه نفر از مسئولان فوتبال ایران با نظرات مثبت سعی در نشان دادن اهمیت حضور زنان در ورزشگاهها کردند.
در آبان ۱۳۹۲ برای اولین بار رئیس فیفا از ایران دیدار کرد و در تماسی از طرف کمپین ورزشگاه با هیأت همراه سپ بلاتر، از آنها خواسته شد در دیدارهای رسمی با دولت تازه روی کار آمده روحانی موضوع زنان در ورزشگاه را مطرح کنند.
مسئولان وقت همگی قول همکاری دادند، از جمله شهیندخت مولاوردی معاون امور زنان و خانواده رئیس جمهور و علی لاریجانی رئیس مجلس!
اتفاق مهم دیگری که باعث شد ورود زنان به ورزشگاه وارد مرحله جدیدی شود ممنوعیت ورود زنان به مسابقات والیبال و بسکتبال بود، بخصوص که تیم والیبال در اوج درخشش جهانی و بسیار محبوب بود. در آخرین مسابقه والیبال ایران با حضور زنان در برابر ژاپن جمعیت زنان چند برابر ظرفیت طبقه دوم ورزشگاه ۱۲ هزار نفری آزادی بود.
هر مسابقه والیبال ایران، محل اعتراض و درگیری زنان با مامورانی بود که برخوردهای بسیار خشنی با افرادی که حتی سعی در عبور از بلوار آزادی داشتند، میکردند.
علی رغم نامههای فراوان و پتیشنها و اعتراضات گسترده در ورزشگاههای خارجی به ممنوعیت حضور زنان برای تماشای مسابقات والیبال و حتی ملاقات حضوری، دبیرکل فدراسیون جهانی والیبال به چندین نامه و اظهار امیدواری کفایت کرد و حتی در اقدامی ضد حقوق بشری با همدستی فدراسیون والیبال ایران تعدادی از زنان نزدیک به فدراسیون را وارد ورزشگاه میکردند و به این ترتیب وانمود کردند این زنان، طرفداران والیبال هستند؛ مسئله ای که تا امروز کماکان به قوت خود باقیست.
بخشی از نامه رئیس FIVB که باعث اعتراض فعالان کمپین ورزشگاه شد این بود که ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاهها را یک عرف اجتماعی در ایران دانست و در واقع از این راه چشم بر مسئولیت حقوقی خود براساس اساسنامه کمیته بینالمللی المپیک بست.
در همین زمان معاون وقت رئیس جمهور با مطرح کردن اینکه در حال تلاش برای باز کردن در سالنهای آزادی برای زنان هستند خبرساز شد ولی همانطور که پیشبینی میشد معاون امور زنان در برابر خیل مخالفان حکومتی و بی عملان دولتی راه به جایی نبرد و بنا به گفته خودش به احترام مراجع این مسئله را پیگیری نکردند.
در دهمین مجلس شورای اسلامی بعضی از زنان نماینده در زمینه حقوق زنان فعالیتهای بیشتری کردند از جمله در مجموعه دیدار با مراجع تقلید در آذر ۹۶، در کنار طرح بعضی از مسائل زنان، موضوع حضور زنان در ورزشگاه و دلایلشان برای پشتیبانی از آن را مطرح کردند.
در سالهای اخیر موضوع ورود زنان به ورزشگاهها یکی از مسائل مطرح شده در مجامع و کنفرانسهای حقوق بشری نیز بوده است؛ از جمله در گزارش گزارشگر ویژه حقوق بشر ایران و نیز در گزارشهای متعدد دیدهبان حقوق بشر.
فشارهای نهادهای بین المللی حقوق بشر به فیفا در چندین کنفرانس با موضوع ورزش و حقوق بشر ادامه یافت و باعث شد گروهی از وکلای حقوق بشری طرح جامعی در زمینه حقوق بشر، برای نهاد فیفا بنویسند. کمپین ورزشگاه نیز با چندین تماس با این گروه وکلا سعی کرد تا اهمیت موضوع ممنوعیت ورود زنان ایرانی به ورزشگاهها و بیعملی فیفا در این زمینه را به این گروه خاطرنشان کند و در نهایت در توصیه نامه این وکلا به فیفا موضوع تبعیض جنسیتی طرفداران فوتبال بطور مشخص گنجانده شد. از سوی دیگر نهادهای حقوق بشری سعی کردند با تحت فشار قرار دادن حامیان مالی فیفا، توجه آنها را به نقض حقوق بشر در ورزش فوتبال جمع کنند.
همزمان با فشارهای گسترده به فیفا بخصوص در زمان جام جهانی روسیه و دو بازی نمایشی در ایران با حضور زنان در ورزشگاه و حضور رئیس فیفا، فشار به فعالان داخلی ورزشگاه هم بیشتر شد. جلسات بازجویی و فشار دائمی بر فعالان و گروهی از دخترانی که با پوشش مردانه به ورزشگاهها میرفتند به مرحلهای رسید که در دیدار با رئیس فیفا اعتراض کمپین ورزشگاه به کم کاری و وقت تلف کردن نهاد زیرمجموعهاش به او مستقیما یادآوری شد تا بداند کم کاری فیفا به قیمت خسارتهای جبران ناپذیر به زندگی دختران طرفدار فوتبال و فعالان در این زمینه است و موجب نامه تند او به فدراسیون فوتبال ایران در تیرماه ۹۸ شد.
چنانچه در دو قسمت اول تشریح شد، دستگیری دختران ریشو، فرار از کشور و نهایتا خودسوزی دختر آبی، سحر خدایاری، تنها نمونههایی از این خسارات جبران ناپذیر است.
حالا برای اولین بار گروه کوچکی از زنان بلیت یک بازی فوتبال را خریدهاند ولی به نظر نمیرسد این روند برای تمام بازیهای فوتبال ادامه داشته باشد مبارزه فعالان زن و طرفداران فوتبال همچنان در دو جبهه داخلی و بین المللی ادامه دارد تا زمانی که ممنوعیتی برای ورود زنان به هیچ ورزشگاهی نباشد.
تجربه زیسته فاطمه، حاضر در ورزشگاه آزادی
قرار بود بلیط فروشی از ساعت ۱۲ ظهر روز چهارشنبه هفدهم مهر شروع شود ولی ناگهان و بدون اطلاع رسانی پنجشنبه یازدهم مهر سایت pin90 شروع به بلیط فروشی کرد، مردم هم شروع به اطلاع رسانی در شبکه های اجتماعی کردند به طوریکه بلیط های یک سکویی که به زنان اختصاص داده بودند به سرعت فروش رفت و سه سکوی دیگر هم برای بلیط فروشی به زنان باز شد، اما بلیط های این سه سکو هم خیلی زود فروخته شد. ولی سکوی جدیدی برای زنان باز نشد و تعداد زیادی از زنان نتوانستند بلیط تهیه کنند. در نهایت در روز بازی زنان سکوهای ۶، ۷، ۸، ۹ و ۱۱ را پر کردند و تعدادی هم که نتوانسته بودند بلیط تهیه کنند پشت درهای استادیوم آزادی ماندند.اینکه توانسته بودم بلیط تهیه کنم و بعد از پانزده سال به تحقق آرزویم یعنی تماشای فوتبال در استادیوم نزدیک بودم، خوشحالم میکرد اما احساس میکردم اختصاص سکوهای جداگانه و محدودی به زنان، دارد همه مان را تحقیر میکند چه زن و چه مرد. ما حق داشتیم همه کنار هم باشیم و بلیط فروشی برای زنان هم مثل مردان نامحدود میبود ولی گویا حکومت مردسالار میترسید حضور پررنگ و شور زنان مانع کنترل آنها شود و چه کسی نمیداند که مردسالاری مدام میخواهد ما را کنترل کند؟ برادرم هم ناراحت بود که نمیتوانیم کنار هم بنشینیم و میگفت این اول توهین به ما مردان است که ما را عامل ناامنی زنان میدانند.
چند روز بعد عکس هایی از فنس و نرده کشی اطراف سکوهای زنان منتشر شد که همه را به شدت عصبانی کرد. حالا باید توی قفس مینشستیم و بازی را تماشا میکردیم.
بعد هم اعلام شد که پارکینگ و ورودی جداگانه ای برای زنان اختصاص داده شده است. باز هم توهین و تحقیر زنان و مردان.
روز بازی جلوی درب غربی که برای زنان در نظر گرفته شده بود زنان و مردان از هم جدا میشدند، بلیط های زنان چک میشد و فقط کسانی که توانسته بودند بلیط تهیه کنند، اجازه ورود پیدا میکردند.
هیجانزده بودم، لبخند پهنی روی صورتم بود و با کنجکاوی به بساط پرچمها و کلاهها نگاه میکردم. زن های زیادی آمده بودند حتی از شهرهای دور همه خوشحال و هیجان زده، زنان جوانی با دخترهای کوچکشان و زنان مسنی تنها یا با همراهی دخترهای جوانشان. همهمان مثل هم بودیم. فرقی نمیکرد چند ساله ایم. همه آمده بودیم که راه را هموار کنیم. زن های زیادی هم بودند که نتوانسته بودند بلیط تهیه کنند، اما آمده بودند که شاید بتوانند حضوری بلیط بخرند که نمیشد.
مردی در بلندگو مدام تکرار میکرد که فقط زنانی که توانسته اند بلیط بخرند اجازه ورود دارند و باقی زنان تا آخر بازی هم نمیتوانند وارد استادیوم شوند. بلیطها چندباره چک میشد و زنان گروه گروه سوار اتوبوسها به سمت ورودیای که به زنان اختصاص داده شده بود میرفتند. بعد از چک شدن دوباره بلیطها و بازرسی بدنی زنها اجازه داشتند وارد استادیوم شوند.
آن لحظه را تا آخر عمرم فراموش نمیکنم، از دالان پهنی به سمت استادیوم و سکوها میرفتیم و همه ذوقزده فریاد میزدیم. لحظهای که داخل استادیوم را دیدم هیجانزده و عصبانی بودم که چرا تا آن زمان از دیدنش محروم مانده بودم.
کم کم سکوهایی که به زنان اختصاص داده شده بود پر میشد و زنان زیادی از بدو ورود شروع به تشویق تیم ملی میکردند.
هرچقدر لیدرها میگفتند فعلا تشویق نکنید که تا آخر بازی انرژی داشته باشید کسی گوش نمیداد، انگار همه عمر منتظر همین روز بودیم. ناشیانه تمرین میکردیم و عکس میگرفتیم. تا آخر بازی هم همه با همان انرژی و هیجان به تشویق ادامه دادیم طوری که برادرم میگفت مردها از شور و هیجان و تشویق زنان تعجب کرده بودند.
از بدو ورود زنان به سکوها تمام توجه عکاسها به آنها بود. مدام عکس میگرفتند. مطمئنم که برای آنها هم روز خاصی بود. حتی بعد از ورود تیمها هم بیشتر تمرکز عکاسها روی عکاسی از زنان بود، عکاسی از کسانی که برای اولین بار با خرده آزادیای که برای به دست آوردنش جان کنده بودند، شادی میکردند. اعضای تیم ملی بعد از ورود به زمین به طرف سکوهایی که به زنان اختصاص داده شده بود هم آمدند و لحظاتی کوتاه آنها را تشویق کردند. در تمام بازی و در تمام ۱۴ باری که گل زدند انگار میترسیدند به زنان توجه کنند، مبادا مورد بازخواست قرار بگیرند یا بهانهای برای ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاه دست مسوولان دهند.
عصبانی میشدم وقتی با هیجان بیرانوند را تشویق میکردیم و او به طرف مردان دست تکان میداد. انتظار داشتم کمی شجاعت به خرج دهند اما شاید انتظار زیادی بود.
از بدو ورود زنان به سکوها ماموران امنیتی مرتب مراقب حجاب زنان بودند، اگر روسری کسی عقب میرفت سریع و به تندی تذکر میدادند.
به اطرافیانم میگفتم گاهی خودتان را به نشنیدن بزنید و با هم میخندیدیم. دو زن بغل دستیام با رژ قرمز روی برگه ها چیزی مینوشتند که ماموری آنها را دید و برگهها را از دستشان گرفت و تهدیدشان کرد که اگر تکرار شود دستگیر میشوند. آن طرف تر زنی سعی کرده بود روی کاغذ نوشتهای درباره «سحر خدایاری» یا همان دختر آبی نشان بدهد که مامورها سعی کردند دستگیرش کنند اما با شعار ولش کن ولش کن دیگران مواجه شدند و رهایش کردند.
چندباری شعارهای متفاوتی شنیده شد مثل «دختر آبی جای تو خالی» و «همه عالم بدونن همهمون مثل هم هستیم، مرد و زن فرقی نداره عاشقای فوتبال هستیم» و «ورزشگاه آزادی منتظر ما بمون».
هربار با شوق و هیجان شعار میدادیم، اما از ترس ماموران امنیتی صداها کم کم خاموش میشد.
ماموران امنیتی مرتب به زنان میگفتند کاری نکنید که دیگر راهتان ندهند. این همه تحقیر مرا عصبانی میکرد.
به خبرنگاران زن که با کارت به استادیوم آمده بودند اجازه مصاحبه و عکاسی داده نشد و تهدید شدند از استادیوم بیرونشان میکنند.
در پایان بازی اعضای تیم ملی به طرف سکوهایی که به زنان اختصاص داده شده بود آمدند و چند دقیقه ی کوتاه همه با هم همدیگر را تشویق کردند.
بعد زنهایی مشغول به جمعآوری زبالهها از سکوها شدند طوریکه به ندرت میشد زبالهای روی سکوهایشان دید.
بیشتر فضایی که میدیدم تمیز بود، زبالههایی را که میدیدم در کیسه نایلونی همراهم جمع کردم و به طرف سطل زباله رفتم که دیدم سطل های زباله پر شده و کیسه هایی پر از زباله اطرافشان قرار دارند اما محوطه کاملا تمیز بود.
در آخر دو زن را دیدم که از زنان برای ورود به ورزشگاه نظرسنجی میکردند، در نظرسنجیشان شرکت کردم و به بیرون رفتم. بدون کوچکترین مشکلی جمعیت از استادیوم خارج میشد و سوار بر اتوبوسها به ایستگاه اتوبوسرانی میرفت.
هنوز گیج بودم همه ی وجودم پر بود از احساسات مختلف، بارها تحقیر شده بودم. عصبانی بودم اما باز هم بی حد و اندازه شاد بودم.
موقع شام با برادرم حرف میزدیم. میگفت شنیده که بعضی مردها از ورود زنان به استادیوم ناراحت بودند. از برنامه ورزش و زنان زوم ساخته ی ماچولند برایش حرف زدم و عزممان را جزم کردیم که این شروعی برای ورود آزادمان به استادیوم باشد.