به باور بسیاری از کارشناسان اقتصادی، پیامدهای زیستمحیطی ناشی از «تغییرات اقلیمی»، نظیر خشکسالی، سیل، آتشسوزیها، بالا آمدن سطح دریاها و…، مهمترین مسئله پیش روی جامعه بشری هستند. پنهان نمیتوان کرد که این مسئله، مانند بسیاری دیگری از مسائل اجتماعی و اقتصادی، با «جنسیت» و تبعیضهای نظاممند جنسیتی در هم آمیخته است.
واقعیت این است که جنسیت افراد، به مانند وضعیت اقتصادی، خاستگاه طبقاتی و مسائل قومی و نژادی، در تأثیرپذیری عینی از بحرانهای زیستمحیطی دخیل است.
برای مثال، زنان در مقایسه با مردان، در برابر تغییرات آبوهوایی، آسیبپذیرتر هستند. این امر میتواند در نتیجه نقشهای متفاوت اجتماعی، مسئولیتهای متفاوت یا میزان حمایتهای متفاوت از آنها باشد.
گزارشهای پرشماری در دست است که نشان میدهد در مناطق مختلفی از جهان، خشکسالیهای ناشی از گرمایش زمین، بسیاری از خانوادهها و ساکنان این مناطق را مجبور به ترک محل زندگی کرده است.
در این میان، زنان و دخترانی که مجبور به مهاجرت شدهاند، در مقایسه با مردان خانواده آسیبپذیرترند. در چنین شرایطی، آنها به طور ساختاری در معرض آسیبهای روانی، خشونت خانگی، آزارهای جنسی، عقب ماندن از تحصیل یا ازدواجهای زودهنگام قرار دارند.
واقعیت این است که در خلال یا پس از حوادث زیستمحیطی مانند سیلها یا طوفانهای بزرگ، زنان بیشتر از مردان فقیر میشوند، یا در نتیجه به حاشیهرفتن بیشتر، دسترسی آنها به آب سالم، خدمات بهداشتی-درمانی یا آموزشی محدودتر میشود.
تاثیر رخدادها و حوادث محیط زیستی بر زندگی روزانه زنان و کودکان بسیار مشهود است. برای مثال، در بسیاری از کشورهای جهان، زنان و دختران روستایی به طور سنتی، مسئول تهیه یا انتقال آب، مواد غذایی یا سوخت هستند و با خشکسالی و آتش گرفتن جنگلها، مسیری که این زنان بهطور روزمره باید برای تهیه آب یا سوخت طی کنند، طولانی یا دشوارتر شده است. صرف نظر از خطراتی که ممکن است زنان در طی مسیر با آن مواجه شوند، همین مسئله عینی باعث شده که این زنان، زمان بیشتری را صرف کارهای خانه کنند، امری که موجب میشود از فعالیتهای اقتصادی، فرهنگی یا آموزشی مستقل باز بمانند.
مطالعهای که «استفانی بوچلر» در مناطق مرزی مکزیک و ایالات متحده انجام داده نشان میدهد که کمبود آب و تاثیر آن بر روی زنان منطقه، تا چه اندازه بر زندگی اقتصادی و به تبع آن زندگی اجتماعی این زنان تاثیر گذاشته است.
زندگی اقتصادی بخشی از زنان این مناطق وابسته به دامداریهای محلی است. این زنان برای تهیه شیر مورد نیاز برای درست کردن پنیر لازم است مسیر طولانیتر را طی کنند. دلیل آن هم خیلی ساده و عینی است؛ در نتیجه کمبود آب و خشکسالیهای مکرر در این مناطق، دامداران منطقه مجبور شدهاند تا دامهای خود به مراتع دورافتادهتری ببرند. در نتیجه این تحولات، بسیاری از زنان محلی این مناطق، منابع درآمدی خود را از دست دادهاند و زندگی اجتماعی و خانوادگی آنها نیز تغییر کرده است.
مسائل مرتبط دیگری نیز در میان است. برای نمونه در پی تغییرات آبوهوایی، کیفیت خاک بسیاری از مناطق در جهان پایین آمده است و دسترسی به منابع آبی هم محدودتر شده است. امری که به خودیخود به پایین آمدن میزان محصولات کشاورزی انجامیده است. در چنین شرایطی، زنان مجبور شدهاند جایگزینهای دیگری برای کسبوکارهای سنتی خود بیایند. مسئلهای که به آسیبپذیری بیشتر این زنان انجامیده و زمینه بهرهکشیهای بیشتر از آنها فراهم کرده است.
واقعیت این است که زنان قربانیان نخست حوادث طبیعی، نظیر سیل هستند؛ چراکه نه تنها زندگی اقتصادی آنها بلکه حیات زنان و کودکان نیز در حوادث به اصطلاح طبیعی بیشتر در معرض خطر است.
برای مثال بسیاری از زنان، شنا بلد نیستند و از آن جایی که مسئولیت کودکان و سالمندان به طور سنتی بر عهده آنان است؛ قادر به واکنشهای به موقع یا نجات جان خود نیستند. از سوی دیگر، در بسیاری از موارد، پس از حوادث طبیعی، زنان از حمایتهای دولتی کمتری برخوردار میشوند.
در تدوین قوانین، سیاستگذاریها و تامین منابع مالی، به ویژه در مواجهه با روند جهانی تغییرات اقلیمی، حمایتهای ویژه و یا مشخص از گروههای به حاشیهراندهشده، اهمیت زیادی دارد. چرا که گروههای به حاشیهرانده شده، نظیر زنان و کودکان، به طور نظاممند قربانی نقض حقوق طبیعی و اجتماعی خود هستند.
بحرانها و حوادث محیط زیستی، در کنار نابرابریهای ساختاری، میتواند زنان و کودکان را بیشتر به حاشیه ببرد و آنها را از حقوق اجتماعی و اقتصادی، نظیر آموزش، بهداشت یا شغل، محروم کند.
بحران همهگیری ویروس کرونا نیز وضعیت را وخیمتر کرده است. امنیت غذایی در بسیاری از کشورهای جهان، حتی در کشورهای به اصطلاح توسعهیافته، با خطر جدی مواجه شده است. زنان و کودکان بار دیگر قربانیان اصلی چنین بحرانهایی هستند.
در بسیاری از محیطهای روستایی، زنان با تسلط مردان و به عبارتی مردسالاری در تمام ابعاد اجتماعی مواجه هستند. به ویژه در این مناطق این مردان هستند که مالکیت زمین، تصمیمگیریها، تجارت و داد و ستد را به عهده دارند. زمین و ثروت خانوادگی به شکل نابرابر به فرزندان دختر و پسر خانواده منتقل میشوند و در نتیجه زنان با وجود اینکه در مناطق روستایی مشارکت کامل در کار کشاورزی و تولید ثروت دارند، در درآمد حاصل از آن سهم ناچیزی دارند.
این در حالی است که زنان به طور عمومی بیشتر از مردان در حفاظت و نگهداری از محیط زیست کوشا هستند. زنان کشاورز، در مناطق روستایی، ارتباط نزدیکی با محیط زیست دارند. به این معنی که بیشتر فعالیتهای زنان همراه با بهکارگیری دانش سنتی و در نتیجه محیطزیستمدارانه است. به ویژه زنانی که در مناطق آسیبدیده به لحاظ محیط زیستی زندگی میکنند، به تجربه یاد گرفتهاند که چگونه زندگی و معیشت خود و خانواده خود را با تغییرات آب و هوایی تطبیق دهند. این زنان به شدت از سیاستگذاریهای حامی محیط زیست دفاع کرده و در اجرای آن کوشا هستند.
در این راستا فعالیتهایی از سوی خود زنان در سطح منطقهای و محلی در بسیاری از نقاط جهان سازماندهی شده است. سازمانهایی به رهبری زنان محلی که نه تنها به مقابله با تغییرات آب و هوایی میپردازند، بلکه به مسئله برابری جنسیتی و تقاطع آن با عدالت اقلیمی نیز توجه نشان میدهند.
شاید قدم اول برای از بین بردن شکاف جنسیتی در مقابله با تغییرات آب و هوایی، توانمندسازی زنان روستایی در تطبیق با این شرایط باشد. به نظر میرسد توانمندسازی زنان در قالب آموزش، کمکهای مالی و بهکارگیری دانش بومی آنها در سیاستگذاریهای تطبیق با تغییرات آب و هوایی، از جمله کارهایی است که میتوان برای بهبود شرایط محیط زیست و در کنار آن وضعیت معیشت زنان انجام داد. از طرف دیگر تحقیقات بیشتری در زمینه فعالیتهای زنان و تطبیق با تغییرات اقلیمی مورد نیاز است.
سازمانهای بسیاری متشکل از زنان در کشورهای مختلف با بهکارگیری روشهای محیطزیستمدارانه در کشاورزی و جمعآوری بذر و ذخیره آن در حال تمرین و یادگیری تطبیق با تغییرات اقلیمی هستند. از جمله میتوان به سازمان «سید چنج» اشاره کرد که در زمینه آموزش زنان در حفاظت از بذرهای بومی فعالیت میکند. گواتمالا یکی از کشورهایی است که این سازمان در آن بسیار فعال است.
در کلمبیا، فعالان مدنی زن در خط مقدم مبارزه با جنگلزدایی و کاشت غیرقانونی کوکائین هستند. این در حالی است که این زنان و خانوادههایشان، دائما از جانب قاچاقچیان تهدید به مرگ میشوند.
سرگذشت «آمیلا چریرا» اهل موزامبیک، یکی از صدها نمونهای است که میتوان در این ارتباط بازگو کرد. در نگاه اول «آمیلا» مانند تمام زنان موزامبیکی به نظر میرسد. همسر و مادر شش فرزند که تمام روز مشغول رسیدگی به کارهای خانه و جمعآوری هیزم و آب است؛ اما با افزایش خشکسالی و بالا رفتن فشار اقتصادی، او به این نتیجه میرسد که باید کاری برای جامعه محلی خود بکند. او با کمک یک تسهیلگر ابتدا در یک دوره کشاورزی پایدار آموزش میبیند و سپس شروع به انتقال دانش خود به زنان محلی میکند. او سپس «اتحادیه زنان کشاورز» را راهاندازی میکند که ابتدا در روستای محل تولدش و سپس در روستاهای دیگر شروع به آموزش روشهای تطبیق با تغییرات اقلیمی میکنند. در حال حاضر هزاران زن در روستاهای موزامبیک و تانزانیا به کمک «امیلا چریرا» عضو این اتحادیههای محلی هستند و علاوه بر یادگیری چگونگی مواجهه با پیامدهای تغییرات اقلیمی، از حمایتهای محلی یکدیگر نیز برخوردارند. داستان امیلا و زنان بیشمار دیگری مانند او در کشورهایی مانند افغانستان، تایلند، کامبوج، هندوستان، امریکا و بسیاری دیگر از کشورها، نشاندهنده تلاش زنان برای مقابله با تغییرات اقلیمی در سطح محلی و منطقهای و از بین بردن شکاف جنسیتی و در پی آن تلاش برای کاهش آسیبپذیری زنان است.
پانوشت: